علی قویتن، این فیلمساز دوست داشتنی که شباهت بسیاری نیز به سهراب سپهری، شاعر مرحوم و سپید فارسی دارد، گویا جشنواره فجر را با کلاس اول ابتدایی اشتباه گرفته؛ (البته بماند تقصیر عذر ناپذیر هیئت انتخاب) تصاویری جذاب با قابهای واقعاً خوب در تلفیقی بسیار ضعیف به ریتمی بیش از حد کُند، کنار هم به گونهای ترکیب شدهاند که حاصل آن فیلمی به شدت بیدلیل، بیخود و تقریباً مضحک شده (که از خنده تماشاگران گویا بود) و اگر نیم ساعت فیلم را هم نمیدیدیم واقعاً چیز زیادی از داستان را از دست نمیدادیم. داستانی در اوج کلیشه و روایتی به غایت خطی؛ و معیوبتر اینکه تمام وقایعی را که به کندی و حتی خرفهمانه در تصویر میدیدیم با صدای گرم و ملیح قویتن (نقش اصلی فیلم) نیز نریشن میشد؛ (که لحن ساده لوحانه و بی روح او نیز برای خود فضای کمیکی در سالن نمایش ایجاد کرده بود!) ضمن اینکه برای سینماگران مشخص بود سعی شده چیزهایی در فیلم از آب در آیند که اصلاً به درستی و کامل شکل نگرفته، این فیلم با سبک افتضاحی به روحانیت، مردم (آن روستا) و به قطع، تماشاگران جشنواره توهین میکرد؛ معرفی بسیار کودکانهای که از روحانی نقش اول داستان (قویتن) به تماشاگر میدهد، نگاه آدم بیخبر را به جامعه روحانی خراب میکند؛ هرچند معلوم است فیلمساز قصد داشته یک روحانی مهربان، صبور و معجونی از خوبیها و خصایل مثبت اخلاقی را به تصویر بکشد و این از اقدام وی در نتیجه داستان نیز مشخص است؛ اما آنچه در نهایت روی پرده سینما دیده شد، یک انسان سطح پایین، کم هوش، عامی، امی و ... است که ظاهراً سرنوشت، ارادت خاصی به وی داشته و مرتباً معجزاتی در اطراف او رخ میدهند که حافظ جان و منافع اویند! و مردم داستان؛ که زنده را از مرده تشخیص نمیدهند (وقتی یکی مریض شده و خواب است دخترک را میفرستند که شیخ را بیاورد تا برایش نماز میت بخوانند) مردمی که فیلم، کاملاً آنها را احمق نشان داده؛ که روحانیت را تنها به نماز میت میشناسند و یاد میکنند؛ که یکی بلد نیست با گرفتن نبض مریض از مردنش با خبر شود؛ که شیخ با گفتههای کودکستانیاش (احتمالاً به خیال قویتن شاعرانه) آنها را مجذوب خود میکند... رسماً جماعتی را میبینیم که به شدت احمقند! اصلاً این آدمهای بدون درک و فهم که از میان همه تنها چند تنی از خود شعوری به خرج میدهند، به روحانی چه نیازی دارند؛ آنها که در حد خرافه هم نیستند! و آنهم یک روحانی کم سواد که ارزشش در اندازه معلم اول ابتدایی است. فیلم به حدی ضعیف است که نمیشود نقدی هم در مورد آن داشت. از اشتباهات واضح داستان به دو نکته اشاره شود و بس؛ یکی اینکه زن داستان که معلوم نیست چرا در اولین دیدار یکباره عاشق حاج آقا میشود، اصلاً این همه سال چطور بیوه مانده، اموراتش از کجا میگذرد، و اگر فیلم قصد داشته تیتر وار پیش رود، پس (ایراد دوم) چرا روی یک مضمون ثانیهای داستان، هفت دقیقه نما نشانمان میدهد؟! (از اسب سواری شیخ که میتواند در سه ثانیه نشان دهد) فیلم در حدی است که شاید از نقاط مثبت آن تنها بشود به آموزش چگونگی بستن عمامه روحانیون به تماشاگران اشاره کرد. لذا هر چند که در مجال سینما نیست ولی اینگونه فیلمها، حداقل در جشنوارهای که به یادواره انقلاب اسلامی، به رهبری روحانیت و با هدف والای فرهنگی رخ داده دیده نشود بهتر است چون به نگاه و نگرش انسانها به جامعه روحانیت لطمه شدیدی میزند!
|