دهه هفتادی هایی که سال 93 ترکاندند!
سال 93 سال پر و پیمانی برای نسل چهارمی ها بود؛ سالی که بچه هایش توی میدان های مختلف حرفی برای گفتن داشتند.
مجله همشهری جوان - رویا هاشمی: آن موقعی که متولد سال های درشکه، برای بقیه «جوان» به حساب می آمد؛ آن موقعی که هنوز کسی جرات نداشت پایش را جلوی بزرگترها دراز کند؛ آن موقعی که کافه و سینما رفتن یکجورهایی خلاف محسوب می شد، دسته ای بودند که بخواهند یک آه از ته دل بکشند و دستی به پیشانی بزنند و بگویند «هعی... جوان هم جوان های قدیم». کمی که زمان جلو رفت، درست زمانی که مدل موی آلاگارسونی و شلوارهای دمپاگشاد توی قد و قواره جوان ها جا خوش کرده بود، همچنان بودند عده ای که یاس و بی اعتمادی از سروکول حرف هایشان بالاب رود و بخواهند بگویند: «هعی... جوان هم جوان های قدیم».
نمی خواهد فکرتان را به سال های خلی دور پرتاب کنید، بروید به همین چند سال بیخ گوشمان که گذشت و رفت. قوتی که نوبت به جوانی کردن دهه شصتی ها رسید، درست زمانی که ژل موی سر جوان ها ملاتش بیشتر شد و دانشگاه را می شد آزاد رفت. باز هم این جمله سینه به سینه گشت تا بگویند: «هعی... جوان هم جوان های قدیم» اما حالا نه دیگر متولدین دهه های 30 و 40 جوان به حساب می آیند، نه دهه شصتی ها آن آدم های کم سن و سال چند وقت پیش اند. حالا«جوان» برچسبی است برای متولدین دهه 70؛ بچه هایی که برای هر درد و مشکلی یک اپلیکیشن توی آستینشان دارند.
همیشه به هوای گوشی هایشان سر به زیرند. دنیا را با همه مخلفاتش لایک می کنند و اگر کیفشان کوک باشد، کامنت می گذارند. بچه هایی که شکل و شمایل امروزشان برای بهانه گرفتن آن قدر پر و پیمان هست که باز هم عده ای بیشتر از پیش بخواهند نوک پیکانشان را به سمت جوان های امروز بگیرند و این بار محکم تر و مطمئن تر از قبل بخواهند نسبت به این نسل، بی اعتمادباشند و بلندتر بگویند: «هعی... جوان هم جوان های قدیم».
اما امسال اوضاع کمی فرق داشت، ورق کمی برگشت سال 93 برای بچه های این نسل سال خوش یمنی بود؛ سالی که می شود پای خلق لحظه های شاد و دوست داشتنی اش اسم و امضای یک نسل چهارمی را دید، سالی که پر بود از چهره هایی که هرکدامشان مثال نقضی بودند برای آنهایی که همیشه می گویند: «هعی... جوان هم جوان های قدیم». 1- پدر و مادر 13 ساله امسال
تیتر خبرش از آن دسته خبرهایی بود که وقتی برای اولین بار چشمت به آن می افتد، فکر می کنی که شاید اشتباه دیده ای. برای همین یک بار دیگر به عدد مورد نظر خیره می شوی. برای همین چشم های آدم دو سه باری که خوب باز و بسته شدندف بعد از تعجب گرد می شوند. لا به لای همه اتفاقاتی که امسال رخ داد و گذشت، این دو نفر را می شود جزء شگفتی ها و عجایب نه فقط نسل چهارمی ها که از عجایب سال 93 به حساب آورد. چیزی که اواخر همین امسال خیلی ها را انگشت به دهان گذاشت و متحیر که اصلا مگر می شود؟!
برای همین به دنبال انتشار خبرش و شیرشدن عکس هایش در فضای مجازی، خیلی ها شروع به کارشناسی کردند و بحث های پروپیمانی در مورد سن ازدواج و رعایت حقوق کودکان به راه انداختند، اما با وجود همه اینها بهزاد، پدر خانواده برخلاف خیلی های دیگر قضیه را بیش از حد پیچیده نکرده و گفته که بیشتر از همه این حرف و بحث ها به کمک مالی مسوولان احتیاج دارد. پدری که پدرشدنش را خواسته تقدیر دانسته و از آن این طور یاد می کند: «ازدواج برایم سخت بود. اما فکر کردم بهتر از این است که معتاد شوم. ول شوم. آخر خیلی از جوان های اینجا معتاد هستند. گفتم بروم دنبال زندگی ام و سر و سامان بگیرم و کار کنم.»
2- آفتابه طلایی سال اهدا می شود به؟؟؟
خیلی هایمان این را خوب می دانیم که آدم ها باید کارشان را دوست داشته باشند. کاری که باب طبع آدم ها نباشد آن قدر بی حوصلگی به خورد صاحبش می دهد که آدم را پیر می کند. عکس این سه نفر را می شود قاب گرفت و گذاشت جلوی همه سرخوردگی و غرولندهایی که برای نشدن ها و نتوانستن و ترسیدن هایمان می خوانیم و هی منتظر رسیدن می شویم و نمی رسیم. امیرعلا معصومی، محمدامین مرادی و سید حامد ولی زاده متولد 74 اند؛ بچه هایی که از حالا می شود روی خلاقیت و ذهن اقتصادیشان حساب کرد.
این سه نفر برخلاف خیلی های دیگر و به اقتضای سنشان دست روی دست نگذاشتند و طی یک هنجارشکنی درست و بجا قید مدرک گرایی را زدند. نشستند یک ایده ساده ساختند و کمی خلاقیت را هم چاشنی اش کردند. حالا اپلیکیشن «آفتابه» با آن لوگوی طالیی اش توی گوشی های موبایل خیلی هایمان جا خوش کرده و با چیزی حدود یک و نیم میلیون بار دانلود در رتبه دوم دانلودهای سال قرار دارد؛ اپلیکیشنی که با ایده حل کردن و حدس زدن معماهای تصویری غلط نامه کدخدا این سه نفر را حسابی سر کار گذاشت و این سر کار گذاشتن آن قدر برایشان گران تمام شد که خودشان هم از شدت خوشی فکرش را نمی کردند.
ساخت «آفتابه» امسال برای این سه جوان دهه 70 چیزی حدود 800 میلیون درآمد داشت. آن قدر که خودشان می گویند دیگر دنبال کارهای روتین و تکراری نیستند، برای همین هم هر سه تایی خیلی عنوان «دانشجوی دانشگاه شریف، تهران یا قزوین بودن» را جدی نمی گیرند و به قول خودشان این روزها آن قدر ایده توی دست و بالشان برای آینده دارند که حالا حالاها به خاطرش مشغول باشند.
3- تفنگ سرپر
برای رسیدن به اولین مدال بازی های آسیایی اینچئون یکی باید پیدا می شد که طلسم همه ناکامی ها و جاماندن ها را می شکست. یک نفر که می توانست با خیال راحت و با اقتدار اولین مدال را برایمان دشت کند؛ یک دختر خردادی متولد 75 آن هم از گوشه کنارهای شمال شرقی نقشه جغرافیا، جایی در کوچه پس کوچه های شهر بیرجند. خودش می گوید مادرش هم توی این ورزش بوده و اصلا تیراندازی را اول با او شروع کرده. با وجود همه کبود امکانات در بیرجند، آن قدر برایش تیراندازی انگیزه داشته که بی خیال همه مشکلاتش باشد و به جاهای بالا فکر کند.
نه فقط خودش که خیلی های دیگر از همقطارانش قبل از شروع مسابقات در مدال آوری اش شک نداشتند؛ به قدری که بعد از کسب طلای نوجوانان مسابقات چین و یکی دو تا مدال دیگر، برای خودش هم خیلی دور از انتظار نبوده که دیگر به مسابقات بزرگسالان دعوت شود. کارش آن قدر درست بود که روز قبل از مسابقات بانوان بعد از باخت تیم ملی آقایان آنها هم در مصاحبه های خودشان با اطمینان تمام خبر دادند نجمه یکی از آنهایی است که حتما امسال طلا می گیرد.
نجمه خدمتی یک نسل چهارمی اصیل از دل دهه 70 است که با همان صدا و سیمای آرام و دخترانه اش در سومین روز از شروع بازی ها با اقتدار تمام به اولین مدال طلای ایران در بازی ها شلیک کرد و علاوه بر آن، مدال نقره بازی های تیمی را هم با خودش به خانه آورد. نجمه یکی از کوچک ترین اعضای کاروان ایران بود، کسی که با وجود سن و سال کمش حالاحالاها وقت دارد برای بهتر و بهترشدن برای همین هم الان همه انگیزه و تلاشش را گذاشته برای کسب سهمیه المپیک و هدف گرفتن مدال طلای مسابقات.
4- یک دکتر بعد از این 15 ساله
آرمیتا فرید یکی از آنهایی است که کلکسیون امسالمان را برای چهره های نسل چهارمی کامل تر می کند. آرمیتا هم طی سال گذشته کسی بود که از او به عنوان یک پدیده یاد شد. این دختر اصفهانی متولد یکی از ماه های 1378 است. این جور که پیداست برای او در چندتا یکی کردن پله های زندگی چیزی به عنوان سرعت گیر معنا ندارد. برای همین هم بود که او توانست در سال تحصیلی گذشته لقب «جوان ترین دانشجوی پزشکی ایران» را به دست آورد. آن طور که خودش می گوید، جهش تحصیلی و چندپایه را یکجا خواندن، کار چندان پیچیده و عجیب و غریبی برایش نبوده است. آرمیتا پنج سال دوره ابتدایی را در یکسال خوانده و حالا یکی از دانشجویان پزشکی دانشگاه علوم پزشکی ایران محسوب می شود.
5- یک «آزمون» درخشان در حد تیم ملی!!
این روزها خیلی ها به خاطر بازی تر و فرزش صدایش می کنند «مسی ایرانی» عده ای دیگر هم به او لقب «علی بابا»ی گنبد را داده اند. هرچه گشت زدیم علتش ر ا نفهمیدیم ولی تک و توک می گفتند به خاطر خرده شباهتش به علی بابای کارتون سندباد این لقب را به او داده اند. تصویر آن گل نمایشی و درست و درمانش به قدری فراموش نشدنی هست که دیگر احتیاجی به معرفی «سردار» نسل چهارمی ها نباشد؛ بازیکنی که بعد از آن گل تماشایی اش به قطر، کی روش را هم به وجد آورد تا بگوید او مهاجمی در سطح جهانی است و مثل «رود فان نیستلروی» بازی می کند.
او متولد 11 دی ماه سال 73 و یک دهه هفتادی دوآتیشه است تا جایی که در آخرین مصاحبه تلویزیونی اش تمام قد از هم نسلی هایش دفاع کرد و از بازی های خوب هم تیمی های هم سن و سالش حرف زد. سردار آزمون حالا یکی از بهترین های تیم ملی فوتبال به حساب می آید. حتی سایت جهانی فیفا هم او را از ستاره های درخشان سال آینده فوتبال دانست. در حال حاضر سردار آزمون جوان ترین لژیونر تاریخ فوتبال ایران به حساب می آید، آن هم بدون حتی یک بازی در تیم های لیگ ایران. تا همین چند وقت پیش شایعه پیشنهادهای جورواجورش از باشگاه های مختلف اروپایی تمام سایت های داخلی را پر کرد.
حتی دیلی اکسپرس نوشت که باشگاه لیورپول دنبال یک بازیکن جوان و بین المللی است که این بازیکن «سردار آزمون» استعداد ایرانی است. آرسنال، یوونتوس، میلان، لیورپول، تاتنهام، میلان و بارسلونا باشگاه هایی بودند که زمزمه های حضور سردار آزمون در آنها دهان به دهان می چرخید تا اینکه بعدها خودش هم صحبت بازی در تیم هایی مثل آرسنال و لیورپول را تایید کرد اما باز ترجیح داد که امسال هم در لیگ روسیه بازی کند تا بتواند کمتر روی نیمکت بنشیند و بیشتر توی زمین باشد تا بازی اش بهتر شود و بیشتر به چشم بیاید. خوبی اش اینجاست که با وجود همه این حرف ها از الان می شود روی سردار آزمون حساب باز کرد، آن هم برای حفظ هواداران از تماشای صحنه های خسته کننده فوتبال ایران.
6- پرواز بر فراز تور والیبال
گاهی وقت ها آدم ها از سال های دور و دراز برای آینده شان برنامه می چینند، آرزو می سازند و آرام آرام بالا می روند. او یکی از همین آدم هاست. امیر غفور متولد 16 خردادماه 1370 در کاشان است؛ کسی که کارش بعد از بازی در تیم ملی جوانان و باریچ اسانس کاشان آن قدر به چشم آمد تا به تیم ملی والیبال دعوت شد. خودش می گوید روزی حد آرزویش این بوده که لژیونر شود و بهترین بازیکن جهان صدایش کنند تا مردم دوستش داشته باشند.
برای همین هم قبل از اینکه والیبال را شروع کندبه پدرش گفته که روزی می رود و در تیم پروجای ایتالیا بازی می کند. «آرزو دارم با تیم شهرم قهرمان لیگ برتر ایران شویم. با تیم ملی ایران هم قهرمان جهان شویم و من هم بهترین بازیکن جهان شوم»؛ این یکی از همان آرزوهای بزرگی بود که امیر غفور در اوایل سالی که گذشت از آن پرده برداری کرد. آن هم در شرایطی که با رفتن و خداحافظی ولاسکو خیلی هایمان خیال برمان داشته بود که کار تیم ملی تمام است. اما بازی خوب بچه های والیبال آن قدر قدرتمند بود که حالا می توانستیم لذت رسید به چهار تیم اول جهان را با تمام وجود مزه کنیم.
حالا اینکه تیم ملی والیبال برای اولین بار در لیگ جهانی به مرحله یک چهارم نهایی صعود کرد یا جزو شش تیم اول جام جهانی 2014 شد یا برای اولین بار مدال طلای بازی های آسیایی را گرفت به کنار، به این فکر کنید که بچه های نسل چهارمی این تیم را می شود از مهره های تاثیرگذار دانست؛ از مجتبی میرزاجانپور یا میلادی عبادی پور که در بازی ایران و روسیه از امتیازآورترین بازیکن زمین شد تا امیر غفور که اینجا نماینده نسل چهارمی های این تیم دوست داشتنی است به اندازه ای که در یکی از بازی های حساسمان 30 امتیاز را برای تیم دشت کرد؛ یعنی چیزی بیشتر از یک ست! باور ندارید؟!
برگردید به چند ماه قبل، به زمانی که بعد از بازی ایران و صربستان سایت رسمی فدراسیون جهانی والیبال از پیروزی غول کش های ایرانی خبر داد و تیتر زد: «غفور بی رحم! ایران را به جمع شش تیم رساند».
7- ساعی ثانی
او جوان ترین عضو کاروان ورزشی ایران در اینچئون بود که با حضورش در مسابقات، خوش رنگ ترین مدال را از کره برایمان سوغات آورد. برخلافی خیلی های دیگر از جمله یوسف کرمی که انتظاراتمان را برای کسب مدال برآورده نکردند اما فرزان در اولین حضورش در المپیک آسییی مدال طلا کسب کرد حتی بعدها یوسف کرمی درباره عاشورزاده گفت: «من در وجود او یک هادی ساعی دیگر می بینم به شرط آنکه از الان قدر خودش را بداند».
فرزان سال خوبی را سپری کرده و تا به الان در همه مسابقه هایی که حضور داشته مدال طلا گرفته است. برای همین می شود او را یکی از شگفتی های کاروان ایران دانست. فرزان عاشورزاده متولد سال 75 است و فقط 17 سال دارد. به خاطر همین هم خیلی ها از الان او را یک استعداد تمام عیار می دانند که می توان او را سال ها روی سکوی اول مسابقات جهانی و بازی های المپیک تماشا کرد.