|
گون آی
(saharjim )
آلبوم:
تصاویر پروفایل
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
93 بازدید امروز: 86
توضیحات:
گنجشک وخدا ...........
گنجشک کنج آشیانه اش نشسته بود!! خدا گفت : چیزی بگو...!! گنجشک گفت : خسته ام ...... خدا گفت : از چه.....؟؟!! گنجشک گفت : از تنهایی ، بی کسی ، بی همدمی ، کسی تا به خاطرش بپری ، بخوانی ، او را داشته باشی.........!! خدا گفت : مگر مرا نداری.....؟؟!! گنجشک گفت : گاهی چنان دور می شوی که بال های کوچکم به تو نمی رسند.....!! خدا گفت : آیا هرگز به ملکوتم آمده ای ....؟؟!! گنجشک ساکت شد.......!! خدا گفت : آیا همیشه در قلبت نبودم ؟؟!! چنان از غیر پرش کردی که دیگر جایی برایم نمانده..... چنان که دیگر توان پذیرشم را نداری.......... گنجشک سر به زیر انداخت ، چشم های کوچکش از دانه های اشک پر شد....... خدا گفت : اما همیشه در ملکوتم جایی برای تو هست........ بیا.................. گنجشک سر بلند کرد ، دشت های آن سو تا بی نهایت سبز بود..... گنجشک به سمت بی نهایت پر گشود....... به سمت ملکوت.........
درج شده در تاریخ ۹۲/۱۰/۱۴ ساعت 17:11
برچسب ها:
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (1)
|