آزرده خاطر

عادت ندارم درد لم را به کسی بگویم..!

پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم..!

 

 

اینجا زمین است. جایی که وقتی زانوهایت را از شدت تنهایی بغل گرفته ای...به جای همدردی برایت پول خرد می اندازند.

 

  این روزها تنم گرمی یک آغوش میخواهد با طعم عشق نه هوس...! لبانم خیسی لبی میخواهد با طعم ناز نه نیاز.

تنی را میخواهم که روحم را ارضا کند نه جسمم را .

اونی که بیشتر عاشقه کمتر وفا میبینه..اونی که کمتر وفاداره بیشتر محبت میبینه....اینه اون دنیایی که همه عاشقشن .

تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست..

تنهایی رادوست دارم زیرا عشق دروغی آن نیست...

تنهایی را دوست دارم زیرا تجربه کرده ام...

تنهایی را دوست دارم چون خداوند هم تنهاست..

تنهایی را دوست دارم زیرا انتظار کشیدنم را پنهان خواهد کرد...

سیگاری روشن میکنم و به خاموش بودنم فکر میکنم

کام عمیق همراه آهی کوتاه...

بیرون میدم دودش رو کمرنگ میشه مثل خودم

نفسم میگیره از زندگی اجباری…

آرزوی من ماندن اوست اما...

خدایا اگر آرزوی او رفتن من است

آرزوی او را برآورده کن

من جز آرزوی او آرزویی ندارم

 

تنهایم اما دلتنگ آغوشی نیستم...خسته ام ولی به آغوشی نمی اندیشم..چشمانم تر هستند وقرمز..ولی رازی ندارم...

چون مدتهاست دیگر کسی را (خیلی) دوست ندارم

 

دلم برای عشق میسوزد!

این روزها هرکس نام هرزگی خود را عشق گذاشته است

و نمیداند عاشق دلداده است نه تن داده

اگر روزی داستانم را نقل کردی

بگو بی کس بود اما کسی رو بی کس نکرد..

تنها بود اما کسی رو تنها نذاشت...

دلشکسته بود اما دلی رو نشکست...

کوه غم بود ولی کسی رو غمگین نکرد...

وشاید بدبود ولی برای کسی بد نخواست

فقط خدا

همیشه با خدا درد دل کن نه با خلق خدا و فقط بر او توکل کن..

آن گاه میبینی که بدون اینکه خودت دست به کارشوی کارها به خوبی پیش خواهند رفت

دستشو گرفتم و آوردم پیش خدا گفتم  من همینو میخوام...گفت بهتراز اینو واست کنار گذاشتم

 پامو کوبیدم زمین گفتم من فقط و فقط همینو میخوام آروم زیر لب گفت آخه قولشو به یکی دیگه دادم!...

اونی که می خواستم آخرش گم شد و

 بازیچه ی چشمای مردم شد و

 وارد عشق صد و چندم شد و

 توی خیال کس دیگه جا شد

اگر یار مرا دیدی به خلوت بگو ای بی وفای بی مروت

غمم دادی و غمخوارم نکردی سروکارت به فردای قیامت.