آی قصه قصه قصه ..... نون پنیر و پسته یک زن قد خمیده ...... روی زمین نشسته
یک زن قد خمیده..... یک زن دلشکسته که چادرش خاکیه ..... روی زمین نشسته
دست میذاره رو زانوش...... زانوشو هی میماله تندتند میگه یا علی ..... درد میکشه میناله
شکسته و تکیده..... صورت خیس و گلنام دست میکشه روی قبر ..... قبر شهید گمنام
آب میرزه روی قبر..... بادستهای ضعیفش قبر و میشوره و بعد ..... دست میکنه تو کیفش
از تو کیفش یه جعبه..... خرما میاره بیرون میذاره روی اون قبر..... بهش میگه مادر جون
به قربون بی کسیت...... چرا مادر نداری؟ پنج شنبه ها به روی ...... پای کی سر میذاری؟
بابات کجاست عزیزم؟.....برادرت خواهرت؟ حرفی بزن عزیزم......منم جای مادرت
نیگا نکن که پیرم..... نیگا نکن مریضم تو هم عین بچه می ..... راست میگم عزیزم
تو هم عین بچه می..... بچه ی بی نشونم همون که رفت و با خود ..... برده گرمی خونم
میزنه زیر گریه ..... سرش رو تکون میده در میاره یه عکسی..... از کیفش نشون میده
عکس و میبوسه و بعد..... میذاره روی سرش عکس بچه ی خویش ..... عکس علی اکبرش
تو هم عین بچه می ..... بچه ی بی نشونم همون که روفت وبا خود ..... برد گرمی خونم
همون که آخرین بار.....وقتی که ترکم می کرد نذاشت برم دنبالش..... گفت که مامان تو برگرد
برو کنار بابا .... نمی تونه راه بیاد من خودم دارم میرم ..... اونه که تو رو میخواد
گریه ش یهو بند میاد.....فکر میکنه و با مکث بغض میکنه دوباره..... خیره میشه به اون عکس
دلم رضا نمی داد.... ولی به خاطر اون دیگه پی اش نرفتم ..... گفتم برو مادرجون
صورت من رو بوسید .....بر گشتش و دویدش لبخند زدم زورکی ...... سر کوچه رسیدش
تحملم تموم شد ..... به دنبالش دویدم ولی دیگه بچه مو ..... ندیدم و ندیدم
وقتی رسیدم خونه ..... بابای پیرمردش یواشکی زیر پتو ..... داشتش گریه میکردش
چه شبها که به یادش .....با گریه خوابم میبرد باباش چقدر زورکی ...... بغضشو فرو میخورد
کارشو آخرش کرد ..... مرد خونم سکته کرد الهی که بمیرم ..... چشماش به در سفید شد
آخر نفهمید علی..... اسیره یا شهید شد سرت رو در آوردم؟..... بگم بازم یا بسه
آخ الهی بمیرم ..... سنگت چرا شکسته عیب نداره مادرم ..... یه کار نو دستمه
دندون رو جیگر بذار ..... سرویس نو عروسه دختر عذرا پیره ..... تموم بشه یه پولی
دست منو میگیره...... یه سنگ قبر خوشگل خودم برات میارم ..... یه کمی طاقت بیار
با فاطمه میامو ..... روی قبرت میذارم گفتم راستی فاطمه ..... رفت به خونه ی بخت
خیلی خوندم تو گوشش.....راضی شدش خیلی سخت اون نامزد علی بود ..... همین علی اکبرم
عینهو دخترم بود ..... صدام میکرد مادرم راستی تو زن گرفتی؟ ..... یا که هنوز نامزد
کاشکی مادرت میگفت ..هیچ وقت بهش قول ندی راستی یادم رفت بگم.... از دخترم بهاره
اونم شوهر کرد و رفت ... شوهرشو دوست داره خواستگار که زیاد داشت .... ولی جواب نمی داد
میگفت عروسی باشه ...وقتی داداشم بیاد برای ازدواجش ...... داشتش خیلی دیر میشد
به پای باباش و من .... اونم داشت اسیر میشد همسنگر علی بود ..... داماد و میگم نه نه
برای من از علی .....یه حرفهایی میزنه میگه شب حمله بود ..... تو خیبر و تو مجنون
میون تیر و ترکش..... تو اون گلوله بارون یه ترکش خمپاره..... خورده توی گردنش
دیگه تو اون شلوغی....بچه ها ندیدنش همه اش چرا تو حرفام ......یاد علی می افتم
کجا بودیم عزیزم ... دخترمو میگفتم کنار سفره عقد.....وقتی اونو نشوندن
یادم نمیره هیچ وقت .... وقتی خطبه رو خوندن وقتی که گفتن ......عروس رفته که گل بچینه
با گریه گفت که ..... رفته داداششو ببینه دوباره و سه باره ..... جلوی چشم داماد
تمام جبهه رو گشت .....گریه کرد و جواب داد رویم سیاه مادرم ..... سرت رو درد آ وردم
آخ آخ راستی بیبنم ..... قرص قلبمو خوردم بغض کرد و دستای .... لرزونو کرد تو کیفش
دستای پینه بستش.... اون دستای ضعیفش دست هایی که جا داره .... آدم براش جون بده
اون دستای ضعیفش ..... که عرشو تکون میده اون دستای ضعیفی...که پرشده ز پینه
اون دستای ضعیفی....که مرد آفرینه دست رو گذاشت رو زانوش.... همان کوه عشق و صبر
با یا علی بلند شد .....بلند شد از روی قبر گفت دیگه باید برم ..... قرص هامو نخوردم
حلال بکن عزیزم.....سرت رو درد آوردم بازم میام کنارت....عزیزکم شنیدی
تو هم عین بچه می .....بوی اکبر و میدی هی اشکهای پیر زن ......ز صورتش میچکید
دور شد از سر قبر.....سر قبر اون شهید شهیدی که سکته کرد .....بابای پیرمردش
خواهر اون وقت عقد.....همش گریه میکردش دستهای اون شهید به پشت مادرش بود
مادر نفهمید که اون ...... علی اکبرش بود مادر و همراهی کرد ..... گفت که مهربونم
غصه نخور مادرم......تمامشو میدونم آی قصه قصه قصه ..... نون و پنیر و پسته
خواهری که با گریه.....سر سفر نشسته یک زن قد خمیده..... سنگ قبر شکسته
گریه های پیرمرد.... بگم بازم یا بسه؟