فراموش کردم
رتبه کلی: 3311


درباره من
سرگشته (salarhamed )    

می ترسم

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۴/۰۹ ساعت 22:46 بازدید کل: 191 بازدید امروز: 191
 

من از اشکی که میریزد ز چشم یار می ترسم
از آن روزی که اربابم شود بیمار می ترسم

همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس
من از خوابیدن منجی درون غار می ترسم !


رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم فرزند

من از گرداندن یوسف سر بازار می ترسم ...

همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن
از اینکه باز عاشورا شود تکرار می ترسم !

سحر شد، آمده خورشید، اما آسمان ابریست
من از بی مهریِ این ابر های تار می ترسم!

تمام عمر خود را، نوکر این خاندان خواندم
از آن روزی که این منصب کند انکار می ترسم!

طببیم داده پیغامم بیا دارویت آماده است
از آن شرمی که دارم از رخ عطار می ترسم

شنیدم روز و شب از دیده ات خون جگر ریزد
من از بیماری آن دیده ی خونبار می ترسم!

به وقت ترس و تنهایی، تو هستی تکیه گاه من
مرا تنها میان قبر خود نگذار؛  می ترسم!

دلت بشکسته از من لکن ای دلدار رحمی کن
من از نفرین و از عاق پدر بسیــــار می ترسم!

هزاران بار رفتم از درت، شرمنده برگشتم
ز هجرانت نترسیدم ولی این بار می ترسم!

دمی وصلم،دمی فصلم،دمی قبضم،دمی بستم
من از بیچارگیِ آخرِ این کار می ترسم!

جهان را قطره اشکی می کند ویران
من از اشکی که میریزد زچشم یار می ترسم ...

 

اللهم عجل لولیک الفرج

 

این مطلب توسط علی مسعودی* بررسی شده است.
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)