کاش می شد در ورای خاطرات کودکی
چرخ گردون فلک
ساعتی زین گردش بی حاصلش
مکث می کرد و مرا
در میان خاطرات کودکی
جامی گذاشت
کاش می شد فاصله معنی نداشت
در دل ما غصه ها جایی نداشت
بی کسی چون قصه ها افسانه بود
عاشقی سهم دل دیوانه بود.....
خدایا !
کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت ، که حتی روز روشن نیست
کسی اینجا نمیبینه ، که دنیا زیر چشماته !
یه عمره یادمون رفته ، زمین دار مکافاته !
فراموشم شده گاهی ، که این پایین چه ها کردم !
که روزی باید از اینجا ، بازم پیش تو برگردم !
خدایا وقت برگشتن ، یه کم با من مدارا کن !
شنیدم گرمه آغوشت ، اگه میشه منم جا کن
اونیکه یک بار تنهات گذاشته بازم تنهات میزاره
اونیکه یک بار بهت خیانت کرده بازم خیانت می کنه
اونیکه یک بار رفیق نیمه راه شده بازم وسط راه رهات می کنه ...!
اونیکه رفته دیگه رفته . درو به روش ببند و نزار با زندگیت بازی کنه
دیگه هیچ وقت بهش اعتماد نکن...
روزی که کسی را پیدا کنم با تمام ارزش هایی که به آن اعتقاد دارم...
آنوقت است که عاشقانه هایم را خرجش میکنم ...
مانند کوه پشتش می ایستم...
به اعتقاداتش احترام می گذارم...
سلایقش را میپسندم...
احساساتش را درک میکنم ...
به افکارش احترام میگذارم...
و غرورم را فرش زیر پایش میکنم...
و بیایند ببینند آنهایی که مرا سرد و بی احساس مینامیدند...
دست هایم برای لمس دستانت
تمام خواهش هایم را زیر پا گذاشته اند
پس دست هایم را بگیر ، هرچه را که لمس کردی باور کن
من همیشه قلبم را کف دستم میگیرم
اینکه نامـــــــــــش
زندگـــیـــست
مرا کــــشت
حـــیــــران مانده ام
آنکه نامــــش مـــرگ است
با مــــن چــــه می کند...!
آرزوهایم هوایی میشوند !
به باد میروند !
دود میشنود !
حس میکنم معتاد حسرت هایم شده ام!
روزگار نبودنت را برایم دیکته می کند
و نمره ی من فقط می شود ...صفر !!!
هنوز نبودنت را یاد نگرفته ام...
|