بیشمارند آنهایی که نامشان آدم است...
ادعایشان آدمیت...
کلامشان انسانیت...
رفتارشان صمیمیت...
حال،من دنبال یکی میگردم که...
نه آدم باشد...
نه انسان...
نه دوست و رفیق صمیمی...
تنها صاف باشد و صادق...
پشت سایه اش خنجری نباشد برای دریدن...
هیچ نگوید...
فقط همان باشد که سایه اش میگوید....
صاف و یکرنگ
باورت بشود یا نه
روزی می رسد که دلت برای هیچ کس به اندازه من تنگ نخواهد شد
برای نگاه کردنم
بوسیدنم
خندیدنم
اذیت کردنم
برای تمام لحظاتی که در کنارم داشتی
روزی خواهد رسید که در حسرت تکرار دوباره من خواهی بود
می دانم روزی که نباشم هیچکس تکرار من نخواهد شد !
دلم برای کسی تنگ است که گمان میکردم
می آید
می ماند
و به تنهاییم پایان میدهد!
آمد
رفت
و به زندگی ام پایان داد
|