بیشتر با من بمان...
بودنت آخرین ماشه ی آخرین سرباز این سنگرست
بودنت آخرین قطره ی آب، پشت این سد پر پیکرست
بودنت حرف نیست، بحث نیست، می شنوی؟
بودنت یک ترانه از زبان نرم این پنجره هاست
یک نسیم خنکست از آبشار موی تو
یک غزل از فال حافظ،
زیر هر ابروی تو یک گلستان خفته
در این شعله زار بوی تو...
بودنت انگیزه ی تغییرست،
تغییر فکر، تغییر درد و دغدغه،
تغییر آرزو، تغییر سلیقه، حتی تغییر لحن و وزن یک شعر،
اصلا چه فرقی میکند
با چه زبان و سبکی،
با رعشه های محسوس یا نامحسوس
در صدایت بگویی دوستت دارم؟
دوستت دارم های ساده ی چهار بخشی ما،
میتواند هر چهار گوشه ی دنیای کسی را پر کند،
که یک روز در چهار راه شلوغی از این شهر،
زیر چراغ قرمز بی ثانیه شماری،
بی مهابا در آغوشمان بگیرد
و بگوید: زندگی از این زیباتر هم می شود مگر؟