|
سمیر (شاهزاده آغوش)
(samir23 )
آلبوم:
تصاویر پروفایل
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
96 بازدید امروز: 96
توضیحات:
روزگاری جنگی در گرفت
نمی دانم تو آن روز کجا بودی؟ سر کلاس؟ سر کار؟ سر زمین کشاورزی؟ جبهه؟ یه ویلای امن دور از شهر؟ نمی دانم اما می دانم خودم کجا بودم ، در گهواره! روزگاری جنگی در گرفت . من و تو شاید آن روز به قدری کوچک بودیم که حتی نمی دانستیم جنگ یعنی چه! و اگر هم کشته می شدیم حتی نمی دانستیم به چه جرمی! روزگاری جنگی در گرفت و عده ای بهای آزادی من و تو را پرداختند و امروز تو ای دوست من: مواظب قدمهایت باش! پا گذاشتن روی این خون ها آسان نیست.
درج شده در تاریخ ۹۴/۰۴/۱۲ ساعت 21:47
برچسب ها:
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (0)
|