چه رسم جالبی است !!
محبتت را میگذارند پای احتیاجت …
صداقتت را میگذارند پای سادگیت …
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت …
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت …
و وفاداریت را پای بی کسیت …
و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاج !!!
.آدمها آنقدر زود عوض می شوند …
آنقدر زود که تو فرصت نمی کنی به ساعتت نگاهی بیندازی
و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است …
.زیاد خوب نباش …
زیاد دم دست هم نباش …حکایت ما آدم ها …
حکایت کفشاییه که …
اگه جفت نباشند …
هر کدومشون …
هر چقدر شیک باشند …
هر چقدر هم نو باشند
تا همیشه …
لنگه به لنگه اند …
کاش …
خدا وقتی آدم ها رو می آفرید …
جفت هر کس رو باهاش می آفرید …
تا این همه آدمای لنگه به لنگه زیر این سقف ها …
به اجبار، خودشون رو جفت نشون نمی دادند…
.
زیاد که خوب باشی دل آدم ها را می زنی …
آدم ها این روزها عجیب به خوبی ، به شیرینی ، آلرژی پیدا کرده اند …
زیاد که باشی ، زیادی می شوی …
جنگ
چه نا برابر است ، جنگ ِ من و تو
قبول ندارم
به جنگ آمده ای و تیغ عشق آوردی
حساب نکردی که من
به جز تو
هیچ ندارم ؟
کسی که تو را دوست داشته باشد ؛
با تو می ماند ،
برای داشتنت می جنگد ....
اما ....
اگر دوستت نداشته باشد ؛
به هر بهانه ای میرود ... !!!
خیانت
خیانت یعنی
کسیو نخوای ، ولی ....
وانمود کنی دوسش داری ... !!!
بعد از مدت ها دیدمش
بعد از مدت ها دیدمش !!! دستامو گرفت و گفت چقدر دستات تغییر کردن ...
خودمو کنترل کردم و فقط لبخندی زدم ...
تو دلم گریه کردم و دم گوشش گفتم : بی معرفت !!! دستای من تغییر نکرده ... دستات به دستای اون عادت کرده