این لحظه های تمام نشدنی
برایم سخت میگذرند…
نبضم کند میزند…
قلبم تیر میکشد…
دارم صدای خورد شدن احساس پاکم را …
لابه لای چرخ دنده های زندگی میشنوم …
آری خورد شدم به جرمی که نمیدانم …
چه خوش باور بودم…! گمان می کردم …
فصل درد ها رو به پایان است …
و خوشبختی همین نزدیکیست!
افسوس…