فراموش کردم
رتبه کلی: 221


درباره من
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به گرمی افتاب
نمیخواد منو زیاد بشناسی.همین اسمم رو بدونی کافیه...

من سعی خودم رو می کنم تا به شما دوستان بزرگوار نظر بدم و شما هم سعی خودتون رو بکنید ممنون میشم...
...............
....
((قانون PAGE مـــن ))

*ورود اطفال ممنوع

*ورود بیماران قلبی فاقد چربی ممنوع

*کشیدن دوخانیات ممنوع


*توجه این PAGE مجهزبه دوربین مداربسته است .


*لطفامیایید تو سیگارتون و خاموش کنیدبچه ها حساسن!!

*لطفا با کفش وارد نشوید چون تازه این جا رو تمیز کردم

*چرت زدن ممنوع چون اینجا خونه خاله نیست


*هرگز نشه فراموش لامپ اضافی روشن


*لطفا میخ وانیستید چون چکش ندارم


*بهترین روز زندگیم:هر روز بهتر از دیروز


*مخاطب خاص....دارم و ندارم.


*نظر خصوصی بذارید حتی شما دوست عزیز


*از غرور متنفرم .


لبخند بزن...
هر جا که ایستاده ای لبخند بزن...من اشکهایت را دوست ندارم...پس لبخند بزن...این بار به خاطر من.
شوخی کردم هر کاری دارین بکنین....

با تشکر.

.________________@@@@@
________________@@@@@
________________@@@@@
________________@@@@@
________________@@@@@
________________@@@@@
________________@@@@@
________________@@@@@
________________@@@@@
________________@@@@@
__@@@@@@@@@@@@@@
__@@@@@@@@@@@@@@
___________________
_________@@@@@@@
_____@@@@@@@@@@@
___@@@@@______@@@@@
__@@@@@_________@@@@@
_@@@@@___________@@@@@
_@@@@@___________@@@@@
_@@@@@___________@@@@@
__@@@@@_________@@@@@
___@@@@@______@@@@@
______@@@@@@@@@@@
_________@@@@@@@
_____________________________
__@@@@@____________@@@@@
___@@@@@__________@@@@@
____@@@@@________@@@@@
_____@@@@@______@@@@@
______@@@@@____@@@@@
_______@@@@@__@@@@@
________@@@@@@@@@@
_________@@@@@@@@@
__________@@@@@@@@
___________@@@@@@@
____________@@@@@@
________________________
____@@@@@@@@@@@@@
____@@@@@@@@@@@@@
_________________@@@@@
_________________@@@@@
_________________@@@@@
____@@@@@@@@@@@@@
____@@@@@@@@@@@@@
_________________@@@@@
_________________@@@@@
_________________@@@@@
____@@@@@@@@@@@@@
____@@@@@@@@@@@@
........
.....................
..............
.
نوشتم...
به نام تنهای تنها خدای یکتا
که تنهایی فقط لایق توست
خدایا
تنهاییم را بشکن که تو بر هر چیز توانایی
تنها تو میدانی که چه میکشم
تنها تو
همه چهره بشاشم را می بینند
اما تو میدانی درونم ...
خدایا
تنهایم
یاری ام کن...!
یادگاری بزارین برام

اونایی که میگن از دروغ متنفرن
درواقع از شنیدن دروغ متنفرن نه
گفتنش ..

عادت ندارم درده دلم را به همه بگویم
پس خاکش میکنم زیره این چهره ی خندانم تا همه فکر کنند نه دردی دارم نه قلبی @@@@@@@


عاشق آنانیم که ما را دوست ندارندو.................................


فقط برای چیدن لبانت پاهایم را بلند میکنم!

هیچ میوه ای انقــــــــــدر شیرین نیست
....
....
....
...
...
........I Love you
........I Love you
.......I Love you
......I Love you
.....I Love you
....I Love you
...I Love you
..I Love you
.I Love you
.I Love you
.I Love you
..I Love you
...I Love you
...I Love you
.....I Love you
......I Love you
.......I Love you
........I Love you
........I Love you
........I Love you
.......I Love you
......I Love you
.....I Love you
....I Love you
...I Love you
..I Love you
.I Love you
.I Love you
.I Love you
..I Love you
...I Love you
....I Love you
.....I Love you
......I Love you
.......I Love you
........I Love you
........I Love you
........I Love you
.......I Love you
......I Love you
.....I Love you
..........................
..........
دلتنگی
عمریست مسافرم و
دلتنگ تو
یه سلام عاشقونه
با یه بغض بی بهونه
می نویسم تا بدون
یاد تو، تو دل می مونه
یادته وقتی می رفتی
دم به دم نگات می کردم
بغض سنگین توی چشمام
گفتی: صبر کن برمی گردم
یادته قسم می خوردیم
عزیزم بی تو میمیرم
اما حالا که تو نیستی
من با دلتنگی اسیرم
یادمه وقتی می گفتم
به خدا نمیری از یاد
آه سردی می کشیدی!
توی قلبم مثل فریاد
اما حالا که تو نیستی
حال و روز من خرابه
آخر قصه ی عاشق
اشک و ماتم و سرابه
اما حالا که می بینم
بی تو دل رنگی نداره
توی آسمون چشمام
غروبا بارون می باره
می دونی طاقت ندارم
با غم و غصه اسیرم
زود بیا که خیلی تنهام
به خدا بی تو میمیرم...
.
_______________,*-::-*
___00_____00,*-::-*
_00000___00000,*-::-*
000000000000000,*-::-*
0000000000000000,*-::-*
_00000000000000,*-::-*
___0000000000,*-::-*
_____00000,*-::-*
_______00,*-::-*
_____0,*-::-*
____*-::-*_____00____00
__*-::-*____00000___0000
_*-::-*____000000000000000
_*-::-*____0000000000000000
__*-::-*____00000000000000
____*-::-*____0000000000
______*-::-*_____00000
_________*-::-*____00
______________,*-::-*
_______________,*-::-*
___00_____00,*-::-*
_00000___00000,*-::-*
000000000000000,*-::-*
0000000000000000,*-::-*
_00000000000000,*-::-*
___0000000000,*-::-*
_____00000,*-::-*
_______00,*-::-*
_____0,*-::-*
____*-::-*_____00____00
__*-::-*____00000___0000
_*-::-*____000000000000000
_*-::-*____0000000000000000
__*-::-*____00000000000000
____*-::-*____0000000000
______*-::-*_____00000
_________*-::-*____00
______________,*-::-*
_______________,*-::-*
___00_____00,*-::-*
_00000___00000,*-::-*
000000000000000,*-::-*
0000000000000000,*-::-*
_00000000000000,*-::-*
___0000000000,*-::-*
_____00000,*-::-*
_______00,*-::-*
_____0,*-::-*
____*-::-*_____00____00
__*-::-*____00000___0000
_*-::-*____000000000000000
_*-::-*____0000000000000000
__*-::-*____00000000000000
____*-::-*____0000000000
______*-::-*_____00000
_________*-::-*____00
......../.
رویای_خیالی (sankoo )    

سعدی شاعر نامدار.

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۱/۰۷ ساعت 18:27 بازدید کل: 151 بازدید امروز: 151
 

 

سعدی شاعر نامدار

 

سعدی در شیراز مرکز فارس در حوالی سال  563 دیده به جهان گشود و نام او رامصلح الدین یا به قولی مشرف الدین عبد الله گذاشتند

در آن زمان در شیراز اتابکان فرمان میراندند . به مرور که قدرت سلجوقیان کاهش یافت سلسله های محلی به وجود میامدند و نیرو میگرفتند اتابکان نه تنها در شیراز بلکه در دمشق ، موصل  ، بین النهرین  ، حلب و آذربایجان  دستی داشتند  این حکومت های کوچک که اهمیت آنها از یک شهرستان تا یک سلطان نشین تغییر میکرد نسبت به یک پادشاه ابراز اطاعت میکردند ولی در عمل مستقل بودند

هنگام تولد سعدی حکمران شیراز اتابک مظفر الدین تکله سومین پادشاه از اتابکان فارس بود از ده سال پیش تکله در مقابل اتبکان عراق بدشواری مقاومت میکرد و همچنین مورد دستبرد و غارت اتابکان آذربایجان نیز  قرار میگرفت

زندگی نامه سعدی

شاعر پر آوازه در میان همه این بی نظمی ها در شهر شیراز  رشد میکرد پدر سعدی ، عبدالله در خدمت سعد بن زنگی بود که احتمال دارد شاعر  شیرین سخن شیراز نیز به عنوان حق شناسی تخلص سعدی را برای خود انتخاب کرده باید

یکی از مشخصات نبوغ سعدی در این است که از کوچکترین حادثه زندگی خود  درسی اخلاقی میدهد در چندین جای کلیات کودکی او مطرح است و چنین مینماید که وی از دوران طفولیت خود خاطره ای دلنشین و در عین حال حزن انگیز دارد چگونگی سالهای خردسالیش در بوستان آمده که از 1آنجا میتوان فهمید پدرش از کارکنان ساده دیوان اما در رفاه بوده

ز عهد پدر یاد دارم همی                      که باران رحمت بر او هر دمی

که طفلیم لوح و دفتر خرید                            ز بهر یکی خاتم زر خرید

بدر کرد ناگه یکی مشتری                      به خرمایی و از دستم انگشتری

بعد از مرگ پدر سعدی در شیراز تنها ماند در سایه توجه اتابک سعدی که در از همان دورانبر اثر هوش و ذکاوت بالای خود نزد همه انگشت نما بود رهسپار بغداد گشت و وارد مدرسه نظام شد و از سال 574 تا 604 یعنی تا سال فوت اتابک سعد بن زنگی و بر تخت نشستن فرزندش ابوبکردر بغداد ماند

هنگامی که سعدی برای تحصیل به نظامیه رفت ، مدرسه از گذشته ای پر اتخار بر خوردار بود . تا زمان سعدی متعدد نظامیه کتبی در مورد الهیات ، فقه ، تفسیر قرآن تالیف کرده بودند که نشان دهنده بزرگی و اعتبار مدرسه در آن زمان میباشد

سالهای مسافرت

سعدی در کلیات از سفر به  آسیای مرکزی ، هندوستان ، شام ، مصر ، عربستان ، حبشه و مغرب  بدون کمترین سرنخی برای ترتیب این سفرها معلوم شود نام برده است

میتوان چنین تصور کرد که سعدی سفرهای خود را با عزیمت مجدد به سمت مشرق آغاز کرد .  اگر سعدی از شیراز عزیمت میکرد می توانست یک راست  از راه کرمان و سیستان و خراسان به بلخ رسد . مسافر بلخ ناچار به جنوب شرقی عزیمت می کرد و از گردنه های کوه بابا میگذشت و به بامیان میرسید و از آنجا راهی هندوستان

در مورد سفر به هندوستان و مدت اقامت و مکان های بازید سعدی  در هند تناقص های زیادی وجود دارددر عین حال هنگام بازگشت از هند سعدی به همرا یک کشتی بازرگانی وارد جزیره کیش میشود - که در آن زمان مرکز اقتصادی ایران به شمار میرفته است - حال پایان سفر نیست چون شاعر به جای بازگشت به زادگاه خود شیراز به زیارت خانه خدا میرود در مسیر حرکت خود به سوی شهر مقدس مکه در صهعا توقف میکند وی در این شهر یکبار دیگر ازواج میکند که حاصل آن یک فرزند کوچک هست که رشته ایس که او را به آن سرزمین پیوند داده است . ناگهان این کودک در گذشت درد و غضه پدر همان بود که معمولا به پدران در چنین مصیبتی وارد میشود

به صنعا درم طفلی اندر گذشت                چه گویم کز آنم چه بر سر گذشت

در این باغ سروی نیامد بلند                         که باد اجل بیخ عمرش نکند

عجب نیست بر خاک اگر گل شکفت            که چندین گل اندام در خاک خفت

خانواده سعدی از هم میپاشد و او دیگر جز به ادامه سفر نمی اندیشد تا شاید از اندوهی که در این شهر محصور در میان کوهها خفه اش میکند رهایی یابد ، سعدی عازم مکه شده و بعد از انجام  مناسک حج ، عازم مصر میشود و بعد از چندی به دلیل شروع جنگ های صلیبی عازم تونس شد و بعد ار آرام شدن جنگ سعدی با کشتی به سمت شیراز راه افتاد که ابتدا در بیت المقدس توقفی کوتاه میکند  و از آنجا به سوی دمشق رهسپار می شود و در سایه امنیت شهر دمشق فرصت مطالعه و بحث با دانشمندان را نیز بدست آورد

حال موقع بازگشت رسیده ; سعدی رفته رفته خستگی و حسرت دیدار آسمان ایران را در دل خود احساس میکند

در اقصای عالم بگشتم بسی               بسر بردم ایام با هر کسی

تمتع ز هر گوشه ای یافتم              ز هر خرمی خوشه ای یافتم

چو پاکان شیراز خاکی نهاد          ندیدم که رحمت بر آن خاک باد

تولای مردان این پاک بوم           بر انگیختم خاطر از شام و روم

دریغ آمدم زان همه بوستان                  تهیدست رفن بر دوستان

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۰۱/۰۷ - ۱۸:۲۷
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)