یکی را دوست میدارم
یکی را دوست میدارم ولی او باور ندارد!
یکی را دوست میدارم همان کسی که شب و روز به یادش هستم
و لحظات سرد زندگی را با گرمای عشق او میگذرانم!
کسی را دوست میدارم
که میدانم هیچگاه به او نخواهم رسید
و هیچگاه نمیتوانم دستانش را بفشارم!
یکی را دوست میدارم
، بیشتر از هر کسی ، همان کسی که مرا اسیر قلبش کرد!
یکی را دوست میدارم
، که میدانم او دیگر برایم یکی نیست ، او برایم یک دنیاست!
یکی را برای همیشه دوست میدارم
، کسی که هرگز باور نکرد عشق مرا !
کسی که هرگز اشکهایم را ندید
و ندید که چگونه از غم دوری و دلتنگی اش پریشانم!
یکی را تا ابد دوست میدارم
، کسی که هیچگاه درد دلم را نفهمید
و ندانست که او در این دنیا تنها کسی است که در قلبم نشسته است !
یکی را در قلب خویش عاشقانه دوست میدارم
، کسی که نگاه عاشقانه مرا ندید و لحظه ای که به او لبخند زدم نگاهش به سوی دیگری بود !
آری یکی را از ته دل صادقانه دوست میدارم
، کسی که لحظه ای به پشت سرش نگاه نکرد که من چگونه عاشقانه به دنبال او میروم !
کسی را دوست میدارم
که برای من بهترین است ، از بی وفایی هایش که بگذرم برای من عزیزترین است !
یکی را دوست میدارم
ولی او هرگز این دوست داشتن را باور نکرد!
نمیداند که چقدر دوستش دارم ، نمی فهمد که او تمام زندگی ام است !
یکی را با همین قلب شکسته ام ، با تمام احساساتم ، بی بهانه دوست میدارم!
کسی که با وجود اینکه قلبم را شکست اما هنوز هم در این قلب شکسته ام جا دارد!
یکی را بیشتر از همه کس دوست میدارم
، کسی که حتی مرا کمتر از هر کسی نیز دوست نمیدارد!
یکی را دوست میدارم ...
با اینکه این دوست داشتن دیوانگیست اما من دیوانه تنها او را دوست میدارم !