اولش میرفتیم تو حمومی که نه اب سردش معلوم بود نه اب گرمش...یهو اب میشد 20 درجه زیر صفر و ی وقتا هم 70 درجه بالای صفر..............بعد مادر گرامی با شامپو پاوه تخم مرغی چنان میافتاد رو سرمون که تموم سلولهای مغزمون 4 سانت جابجا میشد هر چه قدر هم جیغ وداد میکردیم انگار نه انگار.............!!!!!!!!!!!!!! بدترین مرحله وقتی بود که با کیسه کلفت وضخیم با روشور میافتاد به جونمون ...خدا شاهده 2 لایه از پوستمون کنده میشد و تازه مامانه فکر میکرد چرکه و بیشتر ادامه میداد ...........بماند اون وسط ی کتکیهم میخوردیم که چرا اینقدر وول میخوری. (اصلا وول نمیخوردیما شدت فشار کیسه کشی مارو اینور و اونور می کشوند)اخ اخ موقع سنگ پا زدن که دیگه هیچی دقیقا بعد از هر بار سنگ پا زدن 2سانت از قدمون کوتاه میشد .................وقتی حموم تموم میشد کلی لباس تنمون میکردن و ی یقه اسکی هم روش بعدش از شدت خستگی و درد خوابمون میبرد ............. اخرش همه میگفتن :اخیییییییییییییی نیگاش کن .........تمیز شد چه راحت خوابیده ه ه ه ه ه ................نمی دونستن بیهوش شدیم ما میفهمین بیهوش ...........نخند