فراموش کردم
رتبه کلی: 724


درباره من
دل آرام مسیحا (sara-j123 )    

دوستی داشتم. ....

درج شده در تاریخ ۹۴/۰۱/۲۷ ساعت 21:22 بازدید کل: 21 بازدید امروز: 21
 

یک دوستی داشتم پلوی غذایش را خالی می خورد، گوشت و مرغش را می گذاشت آخر کار، می گفت می خواهم خوشمزگی اش بماند زیر زبانم، همیشه هم پلو را که می خورد سیر می شد، گوشت و مرغ غذا می ماند گوشه ی بشقابش، نه از خوردن آن پلو لذت می برد، نه دیگر ولعی داشت برای خوردن گوشت و مرغش، برای جاهای خوشمزه ی غذا...

زندگی هم همینجوری ست. گاهی شرایط ِ ناجور زندگی را تحمل می کنیم، لحظه های خوبش را می گذاریم برای بعد، برای روزی که مشکلات تمام شود، هیچ کداممان زندگی در لحظه را بلد نیستیم.

 

همه ی خوشی ها را حواله می کنیم برای فرداها، برای روزی که قرار است دیگر مشکلی نباشد، غافل از اینکه زندگی دست و پنجه نرم کردن با همین مشکلات است، یک روزی به خودمان می آییم می بینیم یک عمر در حال خوردن پلو خالی ِ زندگی مان بوده ایم و گوشت و مرغ لحظه ها، دست نخورده مانده گوشه ی بشقاب، دیگر نه حالی هست، نه میل و حوصله ایی

این مطلب توسط جلال علی اصغری بررسی شده است.
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)