فراموش کردم
رتبه کلی: 1159


درباره من
بار خدایا
ما را از نمازگزارانی قرار بده که با تو مناجات می کنند وتو با انان نجوا می کنی، باتو به سخن می نشینند وتو با انان در زرفای خردهاشان سخن می گویی، تابلکه از ناحیه ی چشمها، گوشها ودلهایمان از نور روشنایی برگیریم
منزهی تو،
ای کسی که نزد هر جاهل شناخته شده ای (معروف عند کل جاهل )،
بلکه هر موجودی بوسیله ی تو شناخته شده(تعرفت لکل شی)،
ما را به حق خودت عارف گردان وبه سوی خویش مشتاق فرما،
واز روی آوری به غیر خودت بی میل کن،
به حق همه ی پیامبران و مقربان درگاهت ،به ویژه حضرت محمد و آل اطهار او

====================
**********************

من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش دوستانم بنشینند
آرام
گل بگو گل بشنو
هر کسی می خواهد وارد خانه ی پر
مهر وصفامان گردد
شرط وارد گشتن شستشوی
دلهاست
شرط ان داشتن
یک دل بی رنگ وریاست
بر درش برگ گلی می کوبم
و به یادش با قلم سبز بهار
مینویسم
ای دوست خانه ی دوستی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
خانه ی دوست کجاست
------------------------------------
*ورود امام زمان "عج الله تعالی فرجه الشریف" ممنوع*
*یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند
*
*هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند*
*لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود...

برای عروس مهم بود که چه کسانی حتما در عروسی اش باشند *
*از اینکه داییش سفر بود و به عروسی نمی رسید دلخور بود*
* *
*کاش می آمد ...

خیلی از کارت ها مخصوص بودند. مثلا فلان دوست و فلان رئیس ...*
* *
*خودش کارتها را می برد با همسرش! سفارش هم میکرد که حتما بیایند

اگر نیایید دلخور میشوم*
* *
*دلش می خواست عروسی اش بهترین باشد. همه باشند و خوش بگذرانند*
* *
*تدارک هم دیده بود*
* *
*آهنگ و ارکست هم حتما باید باشند، خوش نمی گذرد بدون آنها!!!؟*
* *
*
بهترین تالار شهر را آذین بسته ام *
* *
*چند تا از دوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود *
* *
*آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود*
* *
*
همان شبی که هزار شب نمیشود*
* *
*همان شبی که همه به هم محرمند*
* *
*همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمام مردان شهر محرم میشود *
* *
*این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم

همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست*
* *
*آهان یادم آمد. این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید*
**
*همان شبی که داماد هم آرایش میکند. همه و همه آمدند حتی دایی و
*
*اما ..................... کاش امام زمانمان "عج" بود*
* *
*
حق پدری دارد بر ما...*
* *
*
مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟*
* *
*
عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود.

به تالار که رسید سر در تالار نوشته بودند:*
* *
*

(ورود امام زمان"عج" اکیدا ممنوع!)*
* *
*
دورترها ایستاد و گفت: دخترم عروسیت مبارک!*
* *
*
ولی ای کاش کاری میکردی تا من هم می توانستم بیایم... *
* *
*مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید *
* *
*(آخه امامان پدر معنوی ما هستن)*
* *
*دخترم من آمدم اما ...

گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت*
* *
*و برای خوشبختی دختر دعا کرد!!*
* *

حضرت زهرا سلام الله علیها :
کسی که عبادتهای خالصانه خود را به سوی خدا فرستد ،
پروردگار بزرگ بهترین مصلحت او را به سویش فرو خواهد فرستاد
بحار الانوار ، ج 70 ، ص 249
سرباز ولایت35 (sarbaz110ali )    
   
عنوان: «عباس» به چه معناست؟
«عباس» به چه معناست؟
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ: بازدید کل: 202 بازدید امروز: 164
توضیحات:
«عباس» به چه معناست؟/ به چه دلایلی به حضرت عباس(ع)، کنیه «ابوالفضل» داده اند؟
مشهورترین کنیه حضرت عباس(ع)، ابوالفضل است. دلایل بسیاری برای انتساب این کنیه به ایشان وجود دارد. در ادامه برخی از این استدلال ها را می خوانید.

پس از این که نوزاد خانه علی(ع)به عرصه گیتی گام نهاد، او را در قنداقه ای نهادند و به دست حضرت دادند. چشم ها منتظر و دل ها بی قرار بود تا ببینند امام، نوزادش را چه می نامد.
آن حضرت نام عباس را را برگزید. عباس در اصطلاح عرب از ماده عَبَسَ به معنای «درهم کشیدن بشره و گرفتگی صورت»(1) است. برخی عباس را به معنای شیری گرفته اند که دیگر شیرها از او می گریزند(2) و برخی دیگر ان را «الاسد الغضبان؛ شیر خشمگین» ترجمه کرده اند.(3)
از آن جا امام علی(ع) از شجاعت و شکوه ایستادگی و پایمردی عباس(ع) در پیکار با دشمنان حقیقت آگاهی کامل داشت، او را عباس نامید.(4)
کنیه ابوالفضل
در منابع بسیاری، کنیه حضرت عباس(ع) را ابوالفضل بر شمرده اند (5) که در بین کنیه های ایشان، ابوالفضل (= ابوفاضل، ابوالفضائل) مشهورترین است اما دیگر کنیه های او یا غیر مشهور هستند و یا این که پس از واقعه کربلا حضرت را بدان خوانده اند. در مورد این کنیه بحث وجود دارد که آیا این کنیه واقعی بوده و ایشان پدر فرزندی به نام فضل بوده اند یا اینکه این کنیه اعتباری و در واقع لقبی بوده است که به شکل کنیه به او نسبت داده اند. گفته ها و احتمالاتی در این زمینه وجود دارد که بدان می پردازیم:


نوشته اند در خاندان بنی هاشم هر که عباس نام داشته او را ابوالفضل کنیه می نهادند؛ همان گونه که عباس بن عبدالمطّلب و عباس بن ربیعة بن الحارث بن عبدالمطّلب و ... نیز مکنّی به همین کنیه بوده اند(6) که گفته ای مقبول و موجّه به نظر می رسد.

برخی دیگر گفته اند این کنیه برگرفته از برتری و فضلی بوده که از کودکی در حضرت نمود فراوان داشته و او را بدان صفت می شناخته اند آن گونه که در سوگ او نیز سروده اند:اَبَاالفَضلِ یَا مَن أَسَّسَ الفَضلَ وَ الإبا أَبِی الفَضلُ اِلاّ اَن تَکُونَ لَهُ أَبا : «ای ابوالفضل! ای کسی که هر برتری و پاکدامنی را بنا نهادی! آیا برای من برتری و فضلی وجود دارد که تو پدر آن نباشی؟ (آیا کسی می تواند فضلی داشته باشد که در تو نباشد)».(7) هم چنین در بین اعراب و مسلمانان نیز چنین سنتی بسیار دیده می شده که کنیه افراد را بر اساس ویژگی های آنان می گذاشته اند. آورده اند روزی رسول خدا(ص) شنید که فردی را ابوالحَکَم می خوانند. پیامبر اکرم(ص) او را نزد خود خواند و فرمود: «همانا حَکم [داور [خداست و حُکم از آن اوست تو چرا ابوالحکم خوانده می شوی؟» او پاسخ داد:«قبیله ام هر گاه بر سر مسأله ای اختلاف پیدا می کنند نزد من می آیند و من بین آنان داوری می کنم و با صادر کردن حکم خویش اختلاف را برطرف می نمایم» پیامبر اکرم(ص) به او فرمود: «چه کار خوبی می کنی»(8) و این گونه گذاشتن چنین کنیه هایی را بر افراد بدون اشکال دانست.

گذشته از این همه این مطالب، در ردیف فرزندان عباس(ع) نام پسری را به اسم فضل آورده اند(9) اما چون که فضل فرزندی نداشته، احتمال این که نام او از حافظه تاریخ ستُرده شده باشد، وجود دارد. این مسأله سبب شده که برخی برای توجیه کنیه حضرت عباس(ع) بر مطالبی مانند آنچه گذشت تمسک جویند گر چه هیچ یک از آنها با هم منافاتی ندارد و قابل جمع می باشد. یعنی وقتی در کودکی کسی را ابوالفضل بخوانند در او زمینه هایی هم ایجاد می شود که نام یکی از فرزندان خویش را فضل بگذارد.

پی نوشت ها:
(1). لسان العرب، محمد بن مکرم بن منظور، ج6، ص 129
(2). معالی السبطینف محمد مهدی مازندرانی، ج1، ص 437
(3). مقتل الحسین(ع)، محمدتقی السید البحرالعلوم، ص 310
(4).معالی السبطین، جلد 1، ص 437
(5). نفس المهموم، شیخ عباس قمی، ص 332
(6). بطل العلقمی، عبد الواحد بن احمد المظفر، ج 2، ص 9.
(7). همان.
(8). همان، ص 10.
(9). العباس(ع)، عبدالرزاق المقرم، ص 195  
درج شده در تاریخ ۹۲/۰۳/۲۳ ساعت 15:13
برچسب ها:
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
تبلیغات

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
کاربران آنلاین (0)