انتقاد، سریع ترین راه برای رنجاندن آدم ها و ویران کردن دوستی هاست. «من» انسان، آنچنان شکننده است که یک طردشدگی، مانند یک پتک برآن عمل می کند. به محض اینکه مورد انتقاد قرار می گیریم ، دست به توجیه می زنیم، سرزنش می کنیم، داد و فریاد راه می اندازیم و اغلب صحنه را ترک می کنیم.
انسان توانایی قابل ملاحظه ای دارد که خود را همیشه طرف بی گناه هر قضیه ای ببیند. روانشناسان معتقدند که حتی شرورترین جنایتکاران هم خود را ملامت نمی کنند. اگر این امکان برایتان وجود داشته باشد که به بخش ویژه جنایتکاران خطرناک در زندان سری بزنید و با جانیان و تجاوزگران مصاحبه کنید، متوجه می شوید که همه آنها یا بی گناه هستند یا به خاطر یک سوءتفاهم زندانی شده اند.
انتقاد، مخرب و ویرانگر است. وقتی منشی شما کارش را به خوبی انجام نمی دهد، انتقاد او را تنبل تر می کند. اگر کودک شما تختخوابش را خیس می کند، انتقاد باعث خواهد شد که این شب ادراری حالت مزمن پیدا کند. به طور کلی انتقاد، انسان را فلج می کند، خشم می آورد و تحریک می کند.
اما اگر باید انتقاد کنید:
۱- از تحسین شروع کنید: اگر شخصی به شما بگوید «عالی به نظر می رسی، بلوزت خیلی قشنگه، جورابت هم به لباست می آید، فقط باید کفشت را واکس بزنی» ، احتمالاً زیاد رنجیده نخواهید شد و احساس خواهید کرد که طرف انتقادگر هم در جبهه شماست.
تحستین، مثل شکریست که داروی تلخ را دلپذیر می کند البته منظور تحسین و تمجید خالصانه است و نه چاپلوسی و تملق. شما همیشه می توانید در هر کسی، چیزی برای تحسین پیدا کنید.
۲- بنا را بر گوشزد کردن بگذارید: «من» آدمی به گونه ای است که ترجیح می دهد به جای «گفته شدن» به او «گوشزد» شود. وقتی به کسی گوشزد می کنیم که «می خواهم چیزی بگویم که شرط می بندم خودت میدانی» ، در اینجا به جای اینکه فهم و بصیرت شخص را زیر سوال ببریم، حافظه اش را هدف قرار داده یم و اغلب مردم از کم حافظه بودن ناراحت و دگرگون نمی شوند. بنابراین شاید بهتر باشد که برای رساندن مطلب خود از عباراتی از این قبیل استفاده کنید:
«یادم هست که تو قبلاً این کار را خوب انجام می دادی» ، «شاید موقتاً فراموش کرده باشی» و یا «شاید تا همین حالا این فکر به نظرت رسیده باشد که...»
۳- خود شما به داشتن مشکل مشابه اعتراف کنید: دردناکی انتقاد معمولاً به خاطر به وجود آمدن احساسی است که به فرد می گوید: «من بهتر از تو هستم.»
اگر شخصی به شما بگوید که «تو همیشه دیر می کنی!» آیا شما بلافاصله در خزانه خاطرات خود به دنبال تعداد دفعاتی که آن شخص برای شام، ناهار، کلاس و سینما و... تأخیر داشته، نمی گردید؟ وقتی شما به مشکلی اعتراف می کنید: «یکی از عیب هایی که من دارم و سعی می کنم برطرفش کنم، تأخیر است. انگار تو هم اغلب دیر به سر قرارهایت می رسی...» حال پذیرفتنش آسانتر می شود.