یکی دیگر از عوامل فروپاشی این است که حاکمان جامعه به جای رفاه و آسایش، باری بردوش مردم باشند. امکانات و ابزار رفاه و راحتی فقط در دست خودشان و برای خودشان درگردش باشد و سختی ها و دشواری ها را بر گردن مردم بگذارند؛ این امر باعث می شود مردم به حاکمان خود بدگمان شوند و درنتیجه، عامل جدایی وبُرش از حکومت در افق بدگمانی سربرمی آورد. در این صورت دشوار است حکومت پس از آن، زمینه ی توجه، عنایت و نظر مردم را به خود جلب کند. این مسأله زمان زیادی را می خواهد تا جدایی را به وفاق و یکدلی تغییر دهد. آن حالت از درون خانه ها تأثیر نادرست خود را بر جای می گذارد و نسل بعد را از نظام حاکم جدا می کند، گرایش دیگری را در وجود آنان، پدید می آورد که با حاکمیت فعلی در تضاد قرار دارد. به عبارت دیگر بدبینی مردم در نهان، تأثیر خود را بر نسل بعد می گذارد. سپس به دنبال جای گزین می گردند تا حالت بدبینی را با آن جایگزین به حالت خوش بینی تغییر دهند که پیش از این، در درون خانه ها مورد تمجید و ستایش قرار گرفته و نسل حاضر از آن به نیکی یاد کرده است . همانگونه که روش شاهی حکومت پهلوی بافشار و سختی به مردم، در پانزدهم خرداد 1342و بعد از آن ، کشتارها و فشارهای مختلف باعث بدبینی مردم گردید و خود را از قلب مردم جدا کرد؛ تأثیر این بدبینی را بر نسل بعد دیدیم که انقلاب اسلامی را پدید آورد و تا براندازی از قدرت با گذشت پانزده سال ادامه پیداکرد یا روش حکومت عثمانی در ترکیه کار را به آنجا رساند که مصطفی کمال پاشا از افسران خودشان در مقابلشان ایستادند و خلافت عثمانی را برانداختند او 42 سال از عمر57 ساله ی خود را در حکومت عثمانی به فرمان دهی گذراند (کمال پاشا 1881 میلادی به دنیا آمد؛ 1923خلافت را برانداخت و 1938مرگش فرا رسید.) حال که بحث به اینجا رسید،خوب است بدانیم بسیاری از این سلسله های حکومتی توسط افرادی که خود پرورش داده بودند برافتادند و درباریان وپادوهای حکومت، سلسله ی جدیدی را به نام خود به وجود آوردند مثل طاهریان، غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان و یا افسران نادرشاه که پس از او درسرزمین پهناور آن روز ایران در افغانستان امروزی و ایران هریک به نام خود حکومتی برپا کردند. یا این اواخر قاجاریان که زندیان را و رضاخان میرپنج که قاجاریان را سرنگون کردند.
«خَلَد گر به پا خاری، آسان برآرم/ چه سازم به خاری که در دل نشیند؟
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی/ زبامی که برخاست مشکل نشیند» (طبیب اصفهانی مُرده 1168 ق )
عوامل بُرش را باید به درستی شناخت و از راه های اساسی نه "مردم گریز" با شناخت کارشناسانه ی دلیرانه؛ (نه آن گونه که اگر به پَرقبای کسی برخورد، خودخفگی گرفت و دم برنیاورد)، قطع کرد نه این که اجازه داد به رشد خود ادامه دهند تا بین مردم و سردمدارانِ خود، فاصله اندازند؛ آن هم فاصله ای که هیچ چیز نتواند آن را از میان بردارد.
اگر برنامه هایی که برای مردم از طرف نظام حاکم به اجرا در می آید بر دوششان سنگینی نماید، به دنبال راه یا وسیله ای می گردند که آسان تر و راحت تر، آن بار را بر زمین گذارند. روان و روح انسان به کاری که توان آن را ندارد، تن در نمی دهد و از آنها می گریزد. گریز، خلاف نظم و یکپارچگی امت است . امام علی علیه السلام هم می فرماید:اگر انسان باری بردوش برادرش هم باشد، برادر، آن را بر زمین می گذارد تا چه برسد به غیر برادر: «إِذَا احتَشَمَ المُؤمِنُ أَخَاهُ فَقَد فَارَقَهُ»: وقتی مؤمنی برادرش را به خشم آورد یا باری بر دوش برادرش باشد به یقین از او جدا شده است.(آخرین جمله نهج البلاغه)
بار و فشار، قرار نیست شمشیر و سرنیزه باشد به عنوان مثال وقتی برای یک گذرنامه، مجموع فیش های مختلف و نقدی آن 750000ریال هزینه داشته باشد؛ یا جواز شهرداری برای بنای یک ساختمان خدا تومان برای یک خانواده هزینه بار آورد، "و قِس علیهذا فعلل و تفعلل. به نظر شما اینها بارسنگین بر دوش مردم انداختن نیست؟