هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!!یک روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا(!) و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم" داره تعقیبش می کنه.شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!"رضا گفت:بروبچه ها که اینجور میگن.....!!!چمر...
حضرت محمد(ص) می فرمایند : "فرزندان خود را به نام های نیک خطاب کنید"آن چه می گوییم در حقیقت فکری است که بیان می شود. کلمه ها و اندیشه ها دارای امواجی نیرومند هستند که به زندگی و امورمان شکل می دهند.
من و تو، ما و شما به طور حتم می توانیم با استفاده از کلمه ها و اصطلاح های مثبت در سطی وسیع انرژی مثبت...
خاطرات یک سرباز عراقی
یه پسر بچه رو گرفتیم که ازش حرف بکشیم.
آوردنش سنگر من. خیلی کم سن و سال بود.
بهش گفتم: « مگه سن سربازی توی ایران هجده سال تمام نیست؟
سرش را تکان داد. گفتم: « تو که هنوز هجده سالت نشده! »
بعد هم مسخره اش کردم و گفتم: « شاید به خاطر جنگ ، امام خمین...
عمری نماز به پا داشتم و ندانستم برای چیست و چه می گویم . ولی امروز الله اکبر گفتم . تو نیز مرا بزرگ خواندی . نیت کردم ، نظر کردی و من مشغول به توصیف صفات تو شدم . گفتی از توصیف بی نیازم (سبحان الله عما یصفون) . تو خود را در نماز توصیف می نمایی بنده ی من ، حال توصیف بنما تا من احسنت بگویم . حمد را آغ...
چرا باید با یقین بگوییم امام خامنه ای........؟
غربیها با سه کلیدواژهی آزادی، دموکراسی، و حقوق بشر افکار عمومی را اداره میکردند. شرقیها با دو کلیدواژهی مبارزهی پرولتاریا با امپریالیسم و برابری. امام پنج کلیدواژهی قرآنی را در مقابل آن پنج کلید...
تاریخ درج:
۹۳/۰۵/۰۵ - ۱۵:۵۱ 9 نظر , 121
بازدید
دلم حرم میخواد . . .
دیشب قصه انتظارت را برای کسی میگفتم ....
تمام هستی ام خندیدن توست
از بزرگی پرسیدم چه کنم خواب امام زمانمو ببینم . . .
تولد تان مبارک آقا جان ......
نام تو عشق است ...
کسی اصلا حواسش به خدا هست؟؟؟؟؟؟
ظهـرهای ِ رمضـان ذکر ِ حُسیـن می گیـریم بُردن ِ نام ِ حُسیـن وقت ِ عطـش می چسبـد ..
سر تا پاش خاکی بود چشماش سرخ شده بود از سوز سرما دو ماه بود ندیده بودمش از چهره اش معلوم بود خیلی حالش ناجوره اما رفت و وضو گرفت تا نماز بخونه گفتم: شما حالت خوب نیست لااقل یه دوش بگیر ، یه غذایی بخور ، بعد نماز بخون سر سجاده ایستادنگاهی بهم کرد و گفت: من خودم رو با عجله رسوندم خونه تا نماز اول وقت ...
عاقد دوباره گفت : وکیلم ؟ ... پدر نبودای کاش در جهان ره و رسم سفر نبودگفتند : رفته گل ... نه گلی گم ... دلش گرفتیعنی که از اجازه بابا خبر نبودهجده بهار منتظرش بود و برنگشتآن فصل های سرد که بی درد سر نبودای کاش نامه ای ، خبری ، عطر چفیه ایرویای دخترانه او بیشتر نبودعکس پدر ، مقابل آیینه ، شمعدانآن رو...
شب عملیات پلاکشو کند و انداخت سمت سیم خاردارها!بهش گفتن این چه کاریه! اگه شهید شدی خونوادت چه گناهی کردن
که یه عمر چشم انتظار بچشون باشن!گفت یه لحظه توی ذهنم اومد که اگه شهید بشم
جنازمو میبرن توی محل و عجب تشییع جنازه ی باشکوهی توی محل واسم راه میفته!از خدا خجالت کشیدم!اینا به چه چیزایی فکر...