فراموش کردم
رتبه کلی: 1581


درباره من
سن عاشقی پایین اومده . . . - انجمن مذهبی میانه
خاطرات یک سرباز عراقی یه پسر بچه رو گرفتیم که ازش حرف بکشیم. آوردنش سنگر من. خیلی کم سن و سال بود. بهش گفتم: « مگه سن سربازی توی ایران هجده سال تمام نیست؟ سرش را تکان داد. گفتم: « تو که هنوز هجده سالت نشده! » بعد هم مسخره اش کردم و گفتم: « شاید به خاطر جنگ ، امام خمین...
تاریخ درج: ۹۳/۰۵/۰۵ - ۱۷:۲۲ ( 18 نظر , 241 بازدید )
چگونه انرژی مثبت پخش کنیم . . . - انجمن بهداشت روان
حضرت محمد(ص) می فرمایند : "فرزندان خود را به نام های نیک خطاب کنید"آن چه می گوییم در حقیقت فکری است که بیان می شود. کلمه ها و اندیشه ها دارای امواجی نیرومند هستند که به زندگی و امورمان شکل می دهند. من و تو، ما و شما به طور حتم می توانیم با استفاده از کلمه ها و اصطلاح های مثبت در سطی وسیع انرژی مثبت...
تاریخ درج: ۹۳/۰۵/۰۵ - ۱۷:۰۱ ( 18 نظر , 171 بازدید )
ماجرای برخورد شهید چمران با رضا س...! - انجمن مذهبی
هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!!یک روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا(!) و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم" داره تعقیبش می کنه.شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!"رضا گفت:بروبچه ها که اینجور میگن.....!!!چمر...
تاریخ درج: ۹۳/۰۵/۰۵ - ۱۶:۵۰ ( 18 نظر , 227 بازدید )
نماز عاشقانه . . . . - انجمن مذهبی
عمری نماز به پا داشتم و ندانستم برای چیست و چه می گویم . ولی امروز الله اکبر گفتم . تو نیز مرا بزرگ خواندی . نیت کردم ، نظر کردی و من مشغول به توصیف صفات تو شدم . گفتی از توصیف بی نیازم (سبحان الله عما یصفون) . تو خود را در نماز توصیف می نمایی بنده ی من ، حال توصیف بنما تا من احسنت بگویم . حمد را آغ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۵/۰۵ - ۱۵:۵۵ ( 8 نظر , 165 بازدید )
چرا باید با یقین بگوییم امام خامنه ای........؟ - انجمن مذهبی
چرا باید با یقین بگوییم امام خامنه ای........؟   غربی‌ها با سه کلیدواژه‌ی آزادی، دموکراسی، و حقوق بشر افکار عمومی را اداره می‌کردند. شرقی‌ها با دو کلیدواژه‌ی مبارزه‌ی پرولتاریا با امپریالیسم و برابری. امام پنج کلیدواژه‌ی قرآنی را در مقابل آن پنج کلید...
تاریخ درج: ۹۳/۰۵/۰۵ - ۱۵:۵۱ ( 9 نظر , 128 بازدید )
نماز اول وقت.......... - انجمن مذهبی
سر تا پاش خاکی بود چشماش سرخ شده بود از سوز سرما دو ماه بود ندیده بودمش از چهره اش معلوم بود خیلی حالش ناجوره اما رفت و وضو گرفت تا نماز بخونه گفتم: شما حالت خوب نیست لااقل یه دوش بگیر ، یه غذایی بخور ، بعد نماز بخون سر سجاده ایستادنگاهی بهم کرد و گفت: من خودم رو با عجله رسوندم خونه تا نماز اول وقت ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۴/۲۱ - ۰۱:۰۴ ( 8 نظر , 167 بازدید )
عاقد دوباره گفت : وکیلم ؟ - انجمن معراج دل
عاقد دوباره گفت : وکیلم ؟ ... پدر نبودای کاش در جهان ره و رسم سفر نبودگفتند : رفته گل ... نه گلی گم ... دلش گرفتیعنی که از اجازه بابا خبر نبودهجده بهار منتظرش بود و برنگشتآن فصل های سرد که بی درد سر نبودای کاش نامه ای ، خبری ، عطر چفیه ایرویای دخترانه او بیشتر نبودعکس پدر ، مقابل آیینه ، شمعدانآن رو...
تاریخ درج: ۹۳/۰۴/۰۹ - ۲۲:۳۷ ( 14 نظر , 160 بازدید )
اینا به چه چیزایی فکر می کردند من و تو به چی فکر می کنیم!!؟ - انجمن مذهبی
شب عملیات پلاکشو کند و انداخت سمت سیم خاردارها!بهش گفتن این چه کاریه! اگه شهید شدی خونوادت چه گناهی کردن  که یه عمر چشم انتظار بچشون باشن!گفت یه لحظه توی ذهنم اومد که اگه شهید بشم جنازمو میبرن توی محل و عجب تشییع جنازه ی باشکوهی توی محل واسم راه میفته!از خدا خجالت کشیدم!اینا به چه چیزایی فکر...
تاریخ درج: ۹۳/۰۴/۰۹ - ۲۲:۳۱ ( 10 نظر , 154 بازدید )
عقل و عشق - انجمن معراج دل
عشق باید همسفر با عقل کرد این سخن "سالک" ز پیری نقل کرد عشق را می گفت شوری در دل است عقل را می گفت نوری در دل است عشق در کار لطیف یاوریست عقل در کار شریف داوریست عقل ما را یار کمیت بود انتظار از عشق کیفیت بود عقل سرعت می دهد بر کارها عشق جرات می دهد در کارها عقل عاشق جاودانی می کند عشق عا...
تاریخ درج: ۹۳/۰۴/۰۶ - ۱۵:۰۰ ( 12 نظر , 126 بازدید )
نمره بیست
مسؤول ثبت نام به قد و بالاش نگاه کرد و گفت: دانش آموزی؟ جواب داد: بله. گفت: می خوای از درس خوندن فرار کنی؟ ناراحت شد، ساکش را گذاشتروی میز و باز کرد، کتابهاش رو ر یخت روی میز و گفت:"نه خیر اونجا درسم رو میخونم". بعد کارنامش رانشون داد، همه نمره هاش بیست بود....
تاریخ درج: ۹۳/۰۴/۰۶ - ۰۰:۵۴ ( 8 نظر , 103 بازدید )
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
کاربران آنلاین (0)