من از همه ماجرا خبر دارم
از آن خیانت بیادعا خبر دارم
بدون حرف برو ، واژهها خطرناکند
تمام رخت و لباست درون آن ساکاند
بدون حرف برو آن کلید را بگذار
بدون حرف، رجز، تسلیت به من، کفتار!
ببین، من از همه ماجرا خبر دارم
دروغ پشت دروغ، به خدا خبر دارم
ببین تمام تنم مثل بید میلرزد
لبم که اسم تو را سر برید میلرزد
حوالی نفسم انتقام زندانیست
و حکم تبرئهاش یک هوای طوفانیست
ببین، من از همه ماجرا خبر دارم
از آن دروغ به شب مبتلا خبر دارم
چرا دروغ به من؟! من که عاشقت بودم
حریص دفتر ثبت دقایقت بودم
اگر که ثانیه یخ بسته بود میگفتی
به درز فاجعه نخ بسته بود میگفتی
منی که لهجه افکار صامتت بودم
برای حرف زدن پای ثابتت بودم
بدون حرف برو آن کلید را بگذار
بدون حرف، رجز، تسلیت به من، کفتار!
بدون حرف برو، بحث ما خود آزاریست
تمام شد به خدا ، این غرور کفتاریست
ببین، من از همه ماجرا خبر دارم
از آن خیانت بیادعا خبر دارم
چرا دروغ به من؟! من که عاشقت بودم
حریص دفتر ثبت دقایقت بودم
منی که لهجه افکار صامتت بودم
برای حرف زدن پای ثابتت بودم
بدون حرف برو واژهها خطرناکند
پر از دروغ و سرابند و گاه غمناکند
اندیشه فولادوند