درباره من
دوستی باهرکه کردم خصم مادرزادشد
اشیان هرجاگرفتم طئمه ی صیاد شد
ان رفیقی که باشیر جان پروردمش
عاقبت برسر دار امدو خود جلاد شد
ابلیق می ام راشکستی ربی
برمن در عشق راببستی ربی
من می خورم و تومی کنی بدمستی
خاکم بدهی مگر که مستی ربی
ناکرده گنه درین جهان کیست بگو
انکس که گنه نکردزیست کیست بگو
من بدکنم و توبد مکافات دهی
پس فرق میان منو توچیست بگو
قارداش گر زباده مستی خوش باش
باماه رخی اگرنشستی خوش باش
چون عاقبت جهان نیستی است
پندار که نیستی چوهستی خوش باش