فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 5611


درباره من
اریا اریامنش (savash33 )    

یک ملا و یک درويش

درج شده در تاریخ ۹۱/۱۲/۰۴ ساعت 12:05 بازدید کل: 266 بازدید امروز: 156
 

یک ملا و یک درويش كه مراحلي از سير و سلوك را گذرانده بودند و از ديري

به دير ديگر سفر مي كردند، سر راه خود دختري را ديدند در كنار رودخانه

ايستاده بود و ترديد داشت از آن بگذرد.. وقتي ان دو نزديك رودخانه رسيدند

دخترك از آن ها تقاضاي كمك كرد. درويش بلا درنگ دخترك رابرداشت و از

رودخانه گذراند.

دخترك رفت و آن دو به راه خود ادامه دادند و مسافتي طولاني را پيمودند تا

به مقصد رسيدند. در همين هنگام ملا   كه ساعت ها سکوت كرده بود خطاب به

همراه خود گفت:«دوست عزيز! ما  نبايد به جنس لطيف نزديك شويم. تماس با

جنس لطيف برخلاف عقايد و مقررات مكتب ماست. در صورتي كه تو دخترك را بغل

كردي و از رودخانه عبور دادي.» درويش با خونسردي و با حالتي بي تفاوت

  جواب داد: « من دخترك را همان جا رها كردم ولي تو هنوز به آن چسبيده اي و رهايش نمي كني.»

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۱۲/۰۴ - ۱۲:۰۵
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)