روزي دو نفر در جنگل قدم مي زدند، ناگهان ببری در مقابل آنها ظاهر شد. يكي از آنها سريع كفش ورزشي اش را از كوله پشتي بيرون آورد و پوشيد. ديگري گفت بي جهت آماده نشو هيچ انساني نمي تواند از ببر سريعتر بدود. مرد اول به دومي گفت: قرار نيست از ببر سريعتر بدوم، كافيست از تو سريعتر بدوم...
و اينگونه شد که شاخه اي از مديريت بنام مديريت بحران شکل گرفت!
منبع: دستهای خالی یک مدیر، نوشته جان مک موری، انتشارات تیلور، سال 2008