به نامردمان مهر کردم بسی نچیدم گل مردمی از کسی بسا کس که از پا در افتاده بود سراسر توان را زکف داده بود به حیلت گری خنجر از پشت زد بخونم ز نامردی انگشت زد
.
.
.
پیش از این مردم دنیا دلشان درد نداشت
هیچ کس غصه ی این که چه می کرد نداشت
.
.
.
گمان کردم که با من همدل و همراه و همدردی ، به مردی با تو پیوستم ندانستم که نامردی
.
.
.
روزگاری مردم دنیا دلشان درد نداشت. هر کسی غصه اینکه چه می کرد نداشت. چشم سادگی از لطف زمین می جوشید. خودمانیم زمین این همه نا مرد نداشت
.
.
.
زبیم و رنج نامردی دگر دردی نمیبینم مزن لاف مروت را که من مردی نمیبینم منم آن چوب سرگردان به ساحل میرسم زیرا درون موج دریاها عقب گردی نمیبینم
.
.
.
صد سال در بیابان آواره شوی / به از آن است که در خانه محتاج نامردان شو
.
.
.
نمیتونم ببخشمت دور شو برو نبینمت تیکه ای بودی از دلم گندیدی و بریدمت
.
.
.
چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار نامردیش همه وجودت له شده ….
.
.
.
به نامردی نامردان قسم خوردم
که نامردی کنم در حق نامردان
.
.
.
آهای رفیق نامرد یه روز میشی پشیمون پشیمونی چه سودت وقتی بمونی دلخون
.
.
.
زمـین گرمـم کـمته تو که میگفـتی من سـرم کـی مـیشه اون گلوتوبا دشنه نامردی بدرم
.
..
.
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی
ولی با منت و خواری پی شبنم نمیگردم . . .
.
.
.
من نمی گویم مرا ای چرخ سرگردان مکن / هرچه می خواهی بکن محتاج نامردان مکن!
.
.
.
نفرین به توی نامرد که با زیباترین نقاب به چهره رفیق درامدی. نفرین بر آن مرامی که اینگونه به اعتمادم خیانت کرد نمیبخشمت
.
.
.
کسی که رنگ پریدگی خزان را ادراک کرده
باشد به نیرنگ گل های رنگ رنگ دل نخواهد بست به نامردانی چون تو دیگر دل نخواهم بست
.
.
.
همه از مرگ می ترسن ما از رفیق نامرد
.