لطفا جاوا اسکریپت را فعال نمایید
لمس کن کلماتی ر اکه برایت می نویسم ...
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ...
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ...
لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ...
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد ...
لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است ...
لمس کن لحظه هایم را ...
تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم،
لمس کن این با تو نبودنها را.
صدا بزن مرا، مهم نیست به چه نامی…
فقط “میم” مالکیت را آخرش بگذار…
میخواهم باور کنم…مال تو هستم
دست هایـمان را بـهم قفـل کنیم
فقط یـادت باشد
کلیـد را جایـی بـگذاری
که یـاد هیـچ کدامـمان نـماند…
هوا نیستــــم
امــــا همیشـــــه چشــــم به آسمان دارم
حال عجیبـــی ست دیدن ِ همان آسمان که
… شاید “تو” …
دقایقی پیش به آن نگاه کـــرده ای
خوابیدن میان دستان تو
بیدار شدن روبه روی چشمان تو
دیدن لبخند هر روزه ی تو
گرفتن دستان گرم تو
سر بر بازوی تو نهادن
سرت را به سینه فشردن
راه رفتن بازو به بازو کنار نگاه تو
این است تنها آرزوی من , رویای همه ی شبهای من
تمــــــــــــام دنیـــا در آغوشـــت خــــلاصه شـــــــــده اســـــــــت …
کـــــــــــودکـــــــــانه
پنــــــــــــاه میـبـــــــــــرم …
بـــــــــه خلاصــــــــــه ی دنیــــــــــــــــا …
کمبود خواب
بایک روز مرخصی حل میشود
کمبود وقت
بامدیریت زمان
سایرکمبودها نیز علاجی دارند
باکمبود دستهایت چه کنم؟
دلم لک زده ... !!
برای یک عاشقانه ی آرام ... !!
که مرا بنشانی بر روی پاهایت ... !!
بگذاری گله کنم ،،
از همه این کابوسهایی ،،
که چشم تو را دور دیده اند ... !!
حتی برکه ای کوچک هم نیستم که قرص ماه خوبم کند …
تب تو گرفته ام ...
پزشک چه میداند ویرووس نبودنت را ؟
من ایمان دارم به پایان این روزهای سرد و مه آلود …
ماهِ من، می دانم که بزودی آفتابی خواهی شد
من این را از قاصدکهای خوش خبر شنیده ام …
هی تو ...
خیالت برایم مثل چرت صبحگاهی ست !
همش با خودم میگویم ...
فقط پنج دقیقه دیگر
و این پنج دقیقه پنج دقیقه هاست
که تا به خودم می ایم میبینم
ساعت ها گذشته است و در خیالت غرق شده ام ...
قول داده ام...
گاهـــی
هر اَز گاهـــی
فانـــوس یادت را
میان ایـن کوچه های بـی چراغ و بـی چلچلـه، روشن کنم
خیالـت راحــت! من همان منـــم؛
هنوز هم در این شبهای بـی خواب و بـی خاطـــره
میان این کوچـه های تاریک پرسـه میزنـم
اما بـه هیچ ستاره ی دیگـری سلام نخواهــم کَرد...
خیالت راحت !
باران مرا یاد چتر می اندازد و چتر مرا یاد قرارمان
قرارمان که یادت هست ؟
اینکه آغوشت را چتر کنی تا چشمهایم بیش ازین خیس نشوند ؟؟؟! .
در خاطره ای که ” تویـــی ” دیگران فراموشند ،
بگذار در گوشت بگویم :
” میـــخواهــمــــــــت ”
این خلاصه ی ،
تمام حرفای عاشقــــانه ی دنـــیاست !!
نگاهت هر قدر هم که دور باشد آرامم می کند
و آوایی، آمدنت را در گوشم زمزمه ...
چقدر رسیدنت را دوست دارم ...
آغوشم در ازدحام سرمای تنهایی، تنها برای تو گرم است...
امـشبـ هـیچ نـمی خـواهـم !
نـه آغـوشــت را
نـه نـوازش عـاشقـانـه ات را
نـه بـوسـه هـای شـیریـنتـ...
فقـطـ بـیـا
مخـواهـم تـا سحـر بـه چشـمـان زیبــــایــت خیـره بـمــانـم
هـمیـن کـافـی استـ
بـرای آرامـش قلبـــ بــی قـرارم
تـو فقـط بـیــا . . .