فراموش کردم
رتبه کلی: 1479


درباره من
حمید24 (sedayesokot001 )    

قرعه.....

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۷/۰۲ ساعت 12:01 بازدید کل: 155 بازدید امروز: 154
 

واسه رد شدن از سیم خاردارها نیاز به یه نفر داشتن تا روی

سیم خاردارها بخوابه و بقیه از روش رد بشن.

داوطلب زیاد بود.قرعه انداختند.افتاد بنام یه جوون.

همه اعتراض کردند گفتن که خیلی جوونه! الا یه پیرمرد!

می گفت: «چیکار دارید! قرعه بنامش افتاده دیگه!»

بچه ها از پیرمرد بدشون اومد و یه کم از دستش ناراحت شدن!

دوباره قرعه انداختند بازم افتاد بنام همون جوون.

جوون هم برای اینکه حرف و حدیثی پیش نیاد بلافاصله

خودش رو به صورت انداخت رو سیم خاردار.

بچه ها با بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن جوون.

همه رفتن الا پیرمرد.

گفتند: «بیا! نوبت توا!»

گفت:نه! شما برید!

من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش! آخه مادرش منتظره

واسه رد شدن از سیم خاردارها نیاز به یه نفر داشتن تا روی

سیم خاردارها بخوابه و بقیه از روش رد بشن.

داوطلب زیاد بود.قرعه انداختند.افتاد بنام یه جوون.

همه اعتراض کردند گفتن که خیلی جوونه! الا یه پیرمرد!

می گفت: «چیکار دارید! قرعه بنامش افتاده دیگه!»

بچه ها از پیرمرد بدشون اومد و یه کم از دستش ناراحت شدن!

دوباره قرعه انداختند بازم افتاد بنام همون جوون.

جوون هم برای اینکه حرف و حدیثی پیش نیاد بلافاصله

خودش رو به صورت انداخت رو سیم خاردار.

بچه ها با بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن جوون.

همه رفتن الا پیرمرد.

گفتند: «بیا! نوبت توا!»

گفت:نه! شما برید!

من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش! آخه مادرش منتظره....

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۰۷/۰۲ - ۱۲:۰۱
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)