عرفان شهدا

 

لقمه حرام :

امام حسین (ع) شما شکم هایتان از حرام پر شده است وبی دقتی در استفاده از بیت المال .

خاطره /.

راننده شهید مهدی باکری می گوید :کولر ماشین را روشن کردم گفت :کولر را که روشن می کنی مصرف بنزیین زیاد 

می شود خاموش کن .فردای قیامت چه جوابی داریم که به شهدا بدهیم مگر بچه ها درسنگر زیر کولر نشسته اند

که تو کولر را روشن می کنی .

 

خشم وغضب

الغضب مفتاح کل سر

خاطره/

راننده مینی بوس با عصبانیت سیلی محکمی به گوش محمد بروجردی زد سرش را به زیر انداخت حتی درست به او

نگاه نکرد فقط لبخند زد .مدتی بعد راننده مینی بوس گذرش به سپاه کرمانشاه9 افتاده بود نمی دانست کجا

بروجردی را دیده است .وقتی یادش افتاد خجالت کشید ولی او به رویش نیاورد .

خاطره /

وقتی هنگام محاکمه ماموران شکنجه حسین علم الهدی رسید حسین به ملاقات او امد پس از چند ساعت نصیحت

وصحبت با کمال بزرگواری در حالی که اثر شکنجه در بدن او وجود داشت مامور شکنجه اش را بخشید.

 

تنبیلی وبی صبری

ایاک والکسل والضجر فانها مفتاح کل سر

شهدا پر کار وپر همت بودند .شهید همت خستگی ناپذیر بود می گفت من یکسال است که کیلومتری می خوابم

پرسیدند یعنی چه ؟ گفت:وقتی ازاندیمشک به اهواز می رویم یا بر می گردیم حدود 40 کیلومتر از مسیر را می

خوابم چون فرصت نمی شود از ماشین پیاده شوم یا جلسه دارم یا باید به جایی سر بزنم .

 

خاطره/

اکبر عطایی می گوید :رفتیم سر به شهید محمد سرفچگانی بزنیم دیدم لبه های لحاف ایشان همه دندان دندان

شده گفتم چه کار کردی گفت بعضی شبها خیلی درد می کشم وبرای اینکه خانم وبچه ها متوجه نشوند واز خواب

بیدار نشوند لبه های لحاف را گاز می گیرم .

این شهید بر اثر شیمایی شدن مدتها رنج کشید ودر روز تاسوعا به شهادت رسید .

 

بی حیایی وبی عفتی

الحیاءمفتاح الخیر

خاطره/

شهید برونی در زمان سربازی سرهنگ شاه او را به ویلا می فرستد تا خادم همسرش بشود وقتی می بیند ان زن

در اتاق بی حجاب نشسته سریع از خانه به پادگان بر می گردد. بیست روز برای تنبیهش او را وا

داشتند تا توالت ها را تمیز کند می گفت اگر سطل بدهند دستم وبگویند همه کثافتها را بریز تو بشکه وببر تو بیابون

خالی کن می کنم .وتا اخر سربازی این کار را می کنم ولی تو اون خونه دیگه پام رو نمی زارم.

خاطره/

معلم جدیدبی حجاب بود .مصطفی زدانی پور تا دید سرش را انداخت پایین از کلاس فرار کرد .

خاطره/

شهید عباس بابایی:تو میدان چمن پایگاه می دوید چون شیطان می خواسته او را وسوسه کند .می گفت ترسیدم

شیطان مرا وسوسه کند در دین ما توصیه شده که بدویم یا دوش اب سرد بگیریم .