فراموش کردم
رتبه کلی: 2497


درباره من
دلم لکنت میخواهد....با آغوش یک عقب مانده ی ذهنی
گریه کنم ....گریه کنم ....
و برای اوانقدر طبیعی باشدکه حواس نداشته اش
از حالم پرت نشود..که هیچ سوالی در ذهنش از جنونم نلولد
از تنهاییم نپرسد..
ومن هم به او دروغ های روزانه ام را برایش پست نکنم
دلم لکنت میخواهد ....
فحش هایم را انقدر جدا جدا بگویم
که هیچ کس به آنچه به سرم آمده پی نبرد..
یک نفربیاید ازخیر شعر بگذرد
یک عقب ماندن ..
میخواهم ازدنیای شما جا بمانم..!
رها تبریزی. (senator0011 )    

ساراودرد بی پولی

درج شده در تاریخ ۹۱/۱۰/۲۳ ساعت 13:40 بازدید کل: 335 بازدید امروز: 144
 

معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا…دخترک خودش را جمع و جور

کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای

لرزان گفت : بله خانم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم

دخترک خیره شد و داد زد : ((چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو

سیاه و پاره نکن ؟ ها؟فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی

بی انظباطش باهاش صحبت کنم ))

دخترک چانه لرزانش را جمع کرد …بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :

خانوم …مادم مریضه … اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن … اونوقت

میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد …اونوقت میشه

 برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه … اونوقت …

اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم

رو پاک نکنم و توش بنویسم …

اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم …

معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا …

و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد …

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۱۰/۲۳ - ۱۳:۴۰
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)