شب آرامی بود
میروم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیهاش داد به من
خواهرم تکهی نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند، و مرا برد به آرامش زیبای یقین
با خودم میگفتم:
زندگی، ر...
لیلی بنشین خاطره ها را رو کنلب وا کن و با واژه بزن جادو کن
لیلی تو بگو،حرف بزن،نوبت توست
بعد از من و جان کندن من نوبت توست
لیلی مگذار از دَم ِ خود دود شوم
لیلی مپسند این همه نابود شوم
لیلی بنشین، سینه و سر آوردم
مجنونم و خونابِ جگر آوردم
مجنونم و خون در دهنم می رقصد
دستان جنون در دهنم می رقص...
با تو هستم سهراب ..تو که گفتی: گل شبدر چه کم از لاله عاشق دارد؟راست می گویی تو !چه تفاوت دارد قفس تنگ دلم .. خالی از کس باشد؟یا به قول تو پر از ناکس و کرکس باشد ؟من نه تنها چشمم .. واژه را هم شستم ..فکـــر را ..خــاطــره را ..خــواب یــک پــنــجــره را ..زیر باران بردم .. چتر ها را بستم ..من به این ...
اگر کسی تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت ... دلگیر مباش که نه تو گناهکاری نه اوآنگاه که مهر می ورزی مهربانیت تو را زیباترین معصوم دنیا میکند ... پس خود را گناهکار مبینمن عیسی نامی را می شناسم که ده بیمار را در یک روز شفا داد ... و تنها یکی سپاسش گفت!!!من خدایی می شناسم که ابر رحمتش به ز...
تنهایی را دوست دارم!
عادت کرده ام که تنها با خودم باشم،
دوستی میگفت: عیب تنهایی این است:
که عادت میکنی خودت تصمیمی بگیری،
تنها به خیابان میروی،
به تنهایی قدم میزنی.
پشت میز کافی شاپ تنهایی می نشینی
و آدمها را نگاه میکنی،
ولی من به خاطر همین حس دوستش دارم!
تنها که باشی نگاهت دقیق تر میشو...