فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 9984


درباره من
سید احسان شکرخدا (seyedehsan )    

تخریبگری فصنامه تاریخ معاصر ایران نسبت به دکتر حسین محمدزاده صدیق

منبع : http://davarardabil.blogfa.com/
درج شده در تاریخ ۹۲/۰۸/۱۰ ساعت 13:18 بازدید کل: 175 بازدید امروز: 157
 

داور اردبیلی

 به دنبال مقاله اهانت آمیزی که در فصلنامه تاریخ معاصر ایران با نام مستعار مسعود مژدهی نسبت به استاد بازنشسته دانشگاه استاد دکتر ح. م. صدیق چاپ شد، عکس العملهای گوناگونی توسط قلم به دستان آذربایجان نشان داده شد. اینجانب نیز به بخشی از این هجونامه‌ی طویل، پاسخ داده‌ام که در زیر می‌خوانید. لازم به ذکر است جهت طولانی نشدن مقاله از بیان اهانتهای مکرر نگارنده مقاله خودداری می‌کنم. در مقالات دیگر دوستان به آن جملات ناشایست اشاره شده است:

 در باب خواجه احمد یسوی[1] متوفی به سال 545 هـ . که اثر عارفانه‌اش با نام «دیوان حکمت» مورد تقلید و نظیره‌سرایی عطار نیشابوری قرار گرفته است، دکتر صدیق بارها بحث کرده است. هم در کتاب «برگزیده‌ی متون نظم ترکی»[2] و هم در مقاله‌ای که به کنگره‌ی عطار ارسال داشته‌اند[3] فراوان صحبت کرده‌اند. در کلاس‌های تدریس منطق الطیر هم دانشجویانشان را با این بحث آشنا ساخته‌اند. اما مدعی، آن را طوری بیان می‌کند که انگار مچ‌ گرفته است. ای کاش در خود صلاحیت ورود به بحث را می‌دید و به قول خود به جای سخنان بی‌پایه به سند و مدرک متوسل می‌شد.

 در ادامه‌ی بحث، معترض می‌گوید:

 «او با استناد به یک مأخذ غیر تخصصی می‌نویسد که: نخستین زبانی که بشر بدان سخن گفت، زبان ترکی بود و بسیاری از واژه‌های زبان‌های امروز، ریشه‌ی ترکی دارد.»

 

و به صفحه‌ی 14 از کتاب فوق ارجاع می‌دهد و به خواننده القاء می‌کند که استاد صدیق، چنین ادعایی قطعی دارد. اما در صفحه‌ی مورد بحث، ایشان بحث «پیدایش زبان‌ها» را پیش کشیده‌اند و از سه نظریه‌ی انعکاسی، واکنشی و کارمحوری سخن گفته‌اند و در بخشی از بحث نظریه‌ی انعکاسی چنین آورده‌اند:

« طبق این نظریّه‌ی علمی، زبان‌های باستانی و اصلی بشریت بر اساس تقلید از صداهای موجود در طبیعت اختراع شده، سپس تکامل یافته است و ترکی در میان همه‌ی زبان‌های دنیا از این لحاظ ممتاز است و هم از این روست که برخی‌ها عقیده دارند:

«نخستین زبانی که بشر بدان سخن گفت، زبان ترکی بود و بسیاری از واژه‌های زبان‌های امروز، ریشه‌ی ترکی دارد.»[4] این نظریّه، معروف به تئوری انعکاسی[5] است که در اواخر قرن نوزدهم در اروپا پیدا شده و نخستین مدافع آن زبان‌شناس آلمانی  "W. Oehl"  بود.»[6]

 

همان گونه که دیده می‌شود، این جمله یک نقل قول است و فقط برای معرفی صاحبان نظریه‌ی انعکاسی آورده شده است. و سخن دکتر صدیق نیست.

در ادامه‌ی همین بحث، مدعی می‌گوید:

«حسین صدیق در همان پیشگفتار دیوان لغات الترک به عنوان زبانی مقدس نام برده است و بر این اساس حتماً زبان فارسی نامقدس است.»

 

و به صفحه‌ی 61 از کتاب گرانجای فوق ارجاع می‌دهد و سپس به ناسزا گویی می‌پردازد. (ص. 171)

بی‌جا نیست بخشی از مطلبی را که مدعی به آن ارجاع داده است با هم بخوانیم:

« کاشغری لفظ «تات» را در مقابل «ترک» قرار می­دهد. اما, معنای آن, فقط عجم و فارس نیست, بلکه باید تأکید کنم که معنای اصلی «تات» در نظر وی «غیرخودی» و «بیگانه» است. از این رو, گاهی اویغوران غیرمسلمان را هم «تات» می­نامد که یعنی در عقیده و اندیشه در مقابل مسلمین, البته «غیرخودی» هستند.

می­خواهم بگویم که کاشغری در نگرش به اقوام و ملل مختلف, از هیچ قوم و ملتی به سبب افتراق لسانی و تفاوت نژادی, هیچگاه بدگویی نمی­کند و گرچه به افتخارات و فضائل اجداد و نیاکان خود, می­نازد, اما همه­ی انسانها را به یکسان دوست می­دارد و همت خود را صرف تربیت همگانی می­کند. شاید هدف اصلی تألیف دیوان نیز, کمک به مسلمین از طریق زبان مقدس عربی برای آموزش زبان ترکی بوده است و خود, این را در پیشگفتاری که بر کتاب نوشته به زبان آورده است.

اینگونه نگرش قومی, در تاریخ انسانیت, بسیار اهمیت دارد. برخی از قهرمانان فرهنگی ملل و اقوام, شایستگی رسیدن به چنین نگرشی را نداشتند. فردوسی را در نظر آوریم که با نگرش قومی بسیار تنگ نظرانه­ی خود «شاه» را به این دلیل که «شاه و ستمکار» است نه, بلکه به این دلیل که اشرافزاده نیست و «نژاد پست (؟)» دارد, تقبیح می­کند:

اگر شاه را «شاه» بودی پدر,                           

به سر می­نهادی مرا تاج زر !

اگر مادرش «شاه بانو» بدی,                      

مرا سیم و زر تا به زانو بدی !

 

و یا در پست شمردن عرب می­گوید:

ز شیر شتر خوردن و سوسمار,           

عرب را به جایی رسیده است کار,

که تاج کیــــانی کنـد آرزو !                    

تفو بر تو, ای چرخ گردان, تفو !

 

 ولی  کاشغری در کنار شعور مثبت ملی, دارای غرور بسیار والای دینی است و به ملت خود در خدمت «اسلام» بها می­دهد و در مقابل فضیلت و تقوا و غیرت و مردانگی و انصاف, نژاد را به پشیزی نمی­گیرد. او, حتی کتابش را به زبانی غیر از زبان قومی و بومی خود می­نویسد و برای نوشتن آن, به جای جیره­خواری در دربار, مانند یک قهرمان افسانه­ای, سرزمین­ها را ده به ده و دیار به دیار در می­نوردد و در میان ایلات و عشایر به آموختن گویش و گردآوری مواد فرهنگ شفاهی آنها می­پردازد و نه به امید دریافت پاداش از  «سلطان طغرل بیگ» خاقان قاراخانی و یا «القائم بامرالله» خلیفه­ی عباسی, بلکه در میان مردم و به عشق تقرب به توده­های مردم, رنج تصنیف و تألیف را بر خود هموار می­سازد و شاید هم, برای انتباه خلیفه­ی عباسی به صورت رسمی و فرمالیته, تألیف خود را به «خلیفه» می­بخشد. این, فرق میان «قومگرایی» و «مردمگرایی» است که اولی شخص را به تنگ نظری و دومی به انسانگرایی و ایمان و اعتقاد به فضیلت ستایی سوق می­دهد.»[7]

 

می‌بایست اعتراف کرد، مطالبی که در زیر از مدعی نقل می‌کنم اوج بی‌سوادی او را نشان می‌دهد. مدعی‌یی که در کتابخانه‌ی ملی ایران حتی یک جلد کتاب به نام او ثبت نشده است و فاقد هرگونه تحقیق علمی و پژوهشی است. مدعی، به سه فرهنگ ترکی که در عصر ما نگاشته شده اشاره کرده و معنایی را که برای «تات» در هزار سال پیش وجود داشت و دکتر صدیق آن را آورده‌است، انکار کرده و چنین گفته است:

«چرا در کتاب آذربایجان دیلینین ایضاحلی لوغتی که در باکو با حروف سیریلیک به چاپ رسیده و همان کتاب در ایران به توسط مرحوم بهزادی به الفبای عربی برگردانده شده چنین معنی‌هایی برای واژه‌ی تات داده نشده است؟ همچنین است در فرهنگ آذربایجانی – فارسی یک جلدی مرحوم بهزادی و نیز فرهنگ آذربایجانی- فارسی محمد پیفون و بسیاری فرهنگ‌های دیگر مربوط به اقوام ترک زبان که اصلا چنین تعبیری از واژه تات در آن‌ها دیده نمی‌شود و این فقط شاهکار پژوهش حسین محمدزاده صدیق در پژوهشگاه ویژه‌ی خود او و محصول تفکر بیمارگونه‌اش نسبت به فارس‌ها و ایرانیان است.»[8]

 

(به کلمه‌ی «مرحوم» برای آقای بهزادی دقت کنید! مدعی در اینجا که به نفع اوست، با آقای بهزاد بهزادی رفیق و رئوف می‌شود همچنین با محمد پیفون. اینجا لحن مدعی تغییر می‌کند. چون خودش صلاحیت اظهار نظر ندارد از کسانی که آنان را نیز قبول ندارد با مهربانی مایه می‌گذارد!)

 

مدعی بی‌ادب و هتاک، دکتر صدیق را «پان ترکیست لجام گسیخته‌ی ضد ایرانی» نامیده است. این در حالی است که وی بارها استاد را به هتاکی و . . . متهم و محکوم می‌کند. علت استفاده از چنین لقبی، آن است که دکتر صدیق، سرکوب قیام‌های ضد اسلامی قرون اولیه‌ی اسلام را تحسین کرده ‌است. ایشان افرادی مانند استاد سیس خراسانی، ‌ماه فرید، روشن میان، المقنع و . . . را دشمنان اسلام می‌دانند، گیریم آن‌ها در گوشه‌ای از سرزمین مقدس ایران زندگی می‌کردند. مگر محمد باب ایرانی نبود، دیگر ضد انقلاب‌ها مگر ایرانی نیستند؟ محمدرضا شاه چی؟

مشکل معترض این است که ایران را با اسلام برنمی‌تابد. اما من و هم‌فکرانم اول اسلام و بعد ایران را می‌خواهیم و جان فشانی می‌کنیم، شهید می‌دهیم تا ایران، اسلامی شود. راه می‌رویم و فریاد می‌زنیم و مبارزه می‌کنیم. شاید دچار سهو و لغزشی هم بشویم. اما از آرمان خود برنمی‌گردیم. هر قومی که برای اسلام در طول تاریخ به هر ترتیب جان فشانی کرده است، برای ما عزیز است. برای ما طغرل سلجوقی عزیزتر از «روشن میان گبر و مجوس» است. برای شما چی؟ طغرل را چون ترک بوده است، برنمی‌تابید، اما «روشن میان» را ایرانی می‌شناسید. فرازی از ملاقات طغرل با باباطاهر را برایتان می‌آورم:

«شنیدم که چون سلطان طغرل بیگ(ره) به همدان آمد، از اولیاء سه پیر بودند، باباطاهر و بابا جعفر و شیخ حمشا[ذ].

کوهکی است بر در همذان، آن را خضر خوانند، بر آنجا ایستاذه بودند. نظر سلطان بر ایشان آمذ. کوکبه‌ی شکر بذاشت و پیاده شذ.

با وزیر ابو نصر الکندری پیش ایشان آمذ و دست‌هاشان ببوسیذ.

باباطاهر پاره‌ای شیفته گونه بوذی. اورا گفت:

«- ای تُرک خدا! با خلق خدا چه خواهی کرد؟»

سلطان فرمود:

«- آنچ خدا فرماید.»

بابا [طاهر]  گفت که:«خدا می فرماید:

الایه: اِنَّ اللهَ یأمُرُ بِالعَدلِ وَ الاِحسان.»

سلطان طغرل بیگ بگریست و گفت:«- چنین کنم.»

بابا [طاهر]، سر ابریقی شکسته که سال ها ازآن وضو کرده بوذ، در انگشت داشت. بیرون کرد و در انگشت سلطان طغرل بیگ (ره) کرد، و گفت:«- مملکت های عالم، خدا چنین در دست تو کرد که بر عدلی.»

 

 سلطان طغرل بیگ (ره) پیوستِ آن، میانِ تعویذها داشتی، و چون مصافی با کفّار پبش آمدی، آن در انگشت کردی.»[9]

 

مدعی تیتر این مطالب را که علیه دکتر صدیق نوشته، «دشمنی با ایرانیان، زبان فارسی و فارسی ستیزی» نامیده است. وی مجموعه‌ی شعر «زنگان لوحه‌لری» را تجزیه‌طلبانه می‌داند و این در حالی است که مصراع‌هایی مانند:

دونیایا اود دوشسه‌ده، بیل پارچالانماز یوردوموز. (ص. 76)

 

دارد. معترض، توقع دارد که پس از پرونده‌سازی‌ها که برای دکتر صدیق می‌کند، در مقابل او احساس شرم کنیم. من این احساس شرم را کرده‌ام و می‌کنم اما نه در مقابل او، بلکه در مقابل غیورمردان زنگانی که به فیض شهادت نائل آمده‌اند:

ائلیمین باشین اوجا توتان‌‌‌،

قرینه‌لر غمین اره‌گینه سالیب اوتان‌‌‌،

جبهه یاران شهید‌لرین شهری سن‌‌‌،

اؤن خط قیران شهید‌لرین شهری‌سن‌‌‌.

سن زنگان ‌سان قلبیمه جان‌‌‌،

باشی اوجا آذربایجان دیاریسان‌‌‌.

شهید‌لری‌نین قارشیسیندا‌‌‌،

اوتانیرام من‌‌‌.

اوتاناجاق اوولادیم دا‌‌‌،

نوه‌لریم‌ده‌‌‌.

گله‌جک نسیللرده،

آیلاردا‌‌‌،

ایللرده‌‌‌...[10]

 

 

 

 

[1] معترض، نام خواجه احمد را به شکل «خواجه احمد بسویی» ذکر کرده است.

[2] گزیده متون نظم ترکی، تالیف: دکتر ح. م. صدیق، تبریز، نشر اختر،

[3] شکرخدا، سید احسان. بیست خطابه‌ی ادبی دکتر صدیق، تهران، تکدرخت، 1392.

[4] علی پاشا صالح. مباحثی از تاریخ حقوق، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1348، ش. 1235، ص. 580.

[5] Onomatopoeia

[6] فرضیه زبان آذری و کسروی، ص 14.

[7] کاشغری،‌ محمود. دیوان لغات الترک، ص. 61.

[8] ص. 120.

[9] راوندی. راحة الصدور، ص 98.

[10] زنگان لوحه‌لری، ص. 53.

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۸/۱۰ - ۱۳:۱۸
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)