فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 9984


درباره من
سید احسان شکرخدا (seyedehsan )    

منظومه ای در پاسخ به ترور شخصیت علمی دکتر حسین محمدزاده صدیق (حسین دوزگون)

منبع : http://azeralim.blogfa.com/
درج شده در تاریخ ۹۲/۰۸/۲۸ ساعت 20:11 بازدید کل: 147 بازدید امروز: 140
 

همه استاد و دانشجو به پاس‌ات                               به حرمت یاد دارند از کلاس‌ات

در آن جا جنگ ترک و فارس کی بود؟                    حضورت بر همه فرخنده پی بود

می‌دانیم در طی سالهای اخیر، حسودان و معاندان فرهنگ و ادبیات ترکی آذری مانند کاظم آذری،‌ رحیم نیکبخت، محمد بقایی ماکان و دیگران مقالاتی جهت تحریف سخنان و تخریب شخصیت علمی مشاهیر آذربایجان از جمله استاد دکتر حسین محمدزاده صدیق نوشته‌اند که در این میان رحیم نیکبخت میرکوهی این کار را برای خود تبدیل به یک شغل نان و آبدار کرده است چون هر از چند ماه یک مقاله فقط درباره دکتر صدیق می‌نویسد و در برخی نشریات چاپ میکند. 

یکی از دوستان دوران دانشگاه اینجانب به نام آقای «حبیب کاشانی» که هر دو در کلاس درس فارسی عمومی دکتر صدیق کسب فیض کرده‌ایم، وقتی از محتوای مقاله‌ی موهن فصلنامه (فحشنامه) تاریخ معاصر ایران (= دشمنی با فارس زبانان و زبان فارسی) باخبر شد، پس از سرودن مثنوی بلندی، آن را به اینجانب ارسال کرد. گویا این، بخشی از منظومه‌ای طویل است که ایشان می‌خواهند در پاسخ به دشمنان استاد آن را بسرایند و به پایان برسانند:

 «صدیق» ای دانشی مرد معظّم

تو ای استاد والا و مکرّم

تنومند ای درخت علم و تقوا

تو ای بالابلند روح افزا

تو ای یکتا درخت سایه گستر

تو ای چتر غنای فهم بر سر!

تو ای افشاگر صورت پرستان!

تو ای ویرانگر دنیای پستان!

تو ای بخشنده‌ی عزت به مردم!

تو ای ملی‌گرایان در رهت گم!

تو ای احیاگر میراث مکتوب!

تو ای جنگیده با تحقیر و سرکوب!

تو ما را چون کبوتر بال دادی

ردای علم و شور و حال دادی

به ما آموختی پرهیزگاری

دیانت، مهربانی، پاسداری

به ما گفتی که مردمدوست باشیم

پی آنکو حقیقت‌جوست باشیم

حذر دادی که نفع خود نبینیم

ز گلزار کسی شاخی نچینیم

ز مکر دشمنان انذار دادی

مودّت را رفیق و یار دادی

تمام دانش آموزان به پاس‌ات

به حرمت یاد دارند از کلاس‌ات

در آن جا جنگ ترک و فارس کی بود؟

حضورت بر همه فرخنده پی بود

کجا ما را چنین اوهام بودی

نژاد برتر و دشنام بودی؟

تو خود با صد روش امداد دادی

زبان فارسی را یاد دادی

زبان نظم و نثر پارسی را

و یا فردوسی و آن «سال سی» را

ز تو آموختم من این زبان را

زبان شعر و الطاف بیان را

زبان فارسی را ای تو خادم!

به جز خدمت چه کردی ای معلم؟

کدامین دشمن خونخواره‌ات گفت:

«عدوی پارسی» درباره‌ات گفت؟

به زنگ درس آئین نگارش

به ما می‌ریخت از علم تو بارش

من این شعر و ادب را از تو دارم

عروض و ذکر شب را از تو دارم

غنای شعر من در فارسی را

تو بخشیدیّ و من کردم هویدا

به خدمت‌ها که کردی ما گواهیم

ز مکر ناکسان در سوز و آهیم

ز بهتان‌ها که می‌بندند بر تو

که می‌دانند و می‌خندند بر تو

من آگاهم که فریادم بلند است

اگرچه بامت، استادم بلند است

که «بامش بیش، برفش بیش» گویند

از آن شد دشمنانت کینه‌جویند

کجا با فارسی بودت عنادی؟

که عزت هم به ترکان باز دادی

تو جویای ادب بودی که روزی

لب ترکی‌ستیزان را بدوزی

تو بخت و احترام و اعتلا را

برای جملگان خواهی، خدارا!

زبان مادرت را دوست داری

تو دل بر این دقایق می‌سپاری

همی خواهی زبانت باز باشد

عجم با ترک و لُر دمساز باشد

تو خواهی ترک بچه ره گشاید

پی میراث مکتوبش برآید

اگر بیگانه با خود شد دریغ است

که بی‌فرهنگ، دستش زیر تیغ است

که میراثی است از پیشینیان این

غنای علم و عقل و روح و آئین

چرا این ثروت و حکم خداداد

که با صد خون دل در دستم افتاد

به آسانی به نادانی ببازم

که با یک چند بدطینت بسازم؟

که دستاورد انسان و قرون است

طریقی سخت و آغشته به خون است

چه دل‌ها خون شد و جان بر لب آمد

که خطی بر سر یک مطلب آمد

بشر چون اندک اندک آنچه بد کرد

مرا مدیون دستاورد خود کرد

عدو خواهد به نابودی کشاند

که تا در دست من چیزی نماند

پلید تنگ چشم از فقر ادراک

بشد در حذف این میراث، چالاک

نمی‌فهمد بشر این سان فقیر است

تنوع، چلچراغی نورگیر است

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۸/۲۸ - ۲۰:۱۳
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:



لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)