1- زایش و رسایی
نظام الدین امیر علیشیر نوایی در 17 رمضان سال 844 هـ . ق. (9 فوریه 1441 م.) در شهر هرات، در یک خانوادهی تورکِ اویغور چشم به جهان گشود. پدرش غیاث الدین کیچکینه بهادر از نزدیکان ابوالقاسم بهادر حاکم خراسان بود. پدر بزرگ مادریاش نیز ابوسعید چیچک از بیگلربیگیهای میرزا بایقارا به شمار میرفت. پدرانش در اصل جزو کارگزاران تیموری به حساب میآمدند.
پدرش او را در شش سالگی، پس از وفات شاهرخ، به عراق برد. بر سر راه در شهر تفت، در خانقاه شرف الدین علی یزدی مورّخ تیموری را ملاقات کرد.
چند سال بعد، سلطان ابوالقاسم بابر به حکومت خراسان رسید و پدر وی در شهر سبزوار حاکم شد. امیر علیشیر از کودکی همراه حسین بایقارا نوهی میرزا بایقارا و فرزند امیر غیاث الدین منصور بزرگ شد. دوستی و رفاقت آن دو، تا دم مرگ دوام داشت.
علیشیر در 15 سالگی همراه ابوالقاسم بابر به مشهد رفت و در آنجا به تحصیلات خود ادامه داد. وی پس از فوت پدرش به هرات برگشت و به خدمت ابوسعید میرزا در آمد و سپس به سمرقند رفته، در خانقاه خواجه فضل الله ابولیثی دو سال خدمت کرد و درس خواند.
2- زندگی سیاسی
امیر علیشیر از طرف سلطان حسین بایقارا پس از ضبط هرات بدانجا دعوت شد و در روز عید فطر سال فتح با چکامهای با عنوان هلالیه وارد هرات شد و پیش او رفت. سلطان حسین در باغ زانجان در کنار شهر هرات ضیافتی برای او ترتیب داد و او را به سمت «نشانجی» (= صاحب مهر ممالک) خود تعیین کرد و چندی بعد به او مقام دیوان بیگی داد. وی، هم امیر دیوان بزرگ امارت و هم رئیس دیوان مالی بود. دیوان بزرگ امارت وظیفهی اداره صاحب منصبان ترک را داشت و دیوان مالی ناظر به ادارهی رعایای غیر ترک منطقه از تاجیک و عجم و غیره بود. منشیان دیوان بزرگ امارت را باخشی و یا نویسندگان ترک و منشیان دیوان مالی را وزیر و یا نویسندگان تاجیک میگفتند و اولوغ بیگ کسی بود که به هر دو دیوان صدارت میکرد. امیر علیشیر گر چه چنین مقامی نداشت، ولی عضو دیوان عالی یا دیوان بزرگ امارت بود و نیز مقام ایچیگی یا ندیم سلطان را داشت. اصطلاح وزیر در آن روزگار فقط به کاتبان و منشیان فارس و عجم اطلاق میشد که تابع سروران ترک بودند. از این رو، نمیتوان او را وزیر نامید و در منابع نیز چنین ذکری از او نرفته است. تحقیقات ناقص ترکی مدانان سبب شده که وی به وزیر بودن معروف شود.
علیشیر 15 ماه والی مختار ولایت استرآباد شد، اما بیشترین سالهای عمر خود را در هرات گذراند و در سفر و حضر همراه سلطان حسین بایقارا بود.
علیشیر نوایی چندی در خدمت دولتی ماند و سپس به قول خود، مُهر شکست و استعفا کرد:
چون بنکا لوطف ائتدی شه دیواندا مُهر،
بو ایدی ایلدین قویی مُهر اورماغیم.
کیم غرور نفس سرکش منعیغه،
بارچادین بولغای قویی اولتورماغیم.
چون شکست نفس حاصیل بولمادی،
موندین اولدی مؤهرومی سیندیرماغیم.
از این رو، در منابع زندگی گزاری از امیر علیشیر به عنوان «ندیم سلطان حسین» نام برده میشود. ولی باید گفت که به خلاف تمایل وی به کنارهگیری از مناصب دولتی، هیچگاه نتوانست از جو سیاسی و دولتی جدا شود و سلطان حسین در ادارهی ملک و دولت پیوسته محتاج تدابیر او بوده است و نزدیک سی و دو سال او را پیش خود نگهداشت. وی در 60 سالگی در اقامتگاه خود وفات کرد و در جوار مسجد قدسیه که خود بنا کرده بود در مزاری که قبلاً آماده داشت، دفن شد.
3- بناهای خیر و خدمات امیر علیشیر در خراسان
امیر علیشیر نوایی خیرات و مبرات فراوانی از خود بر جای گذاشته است. فخری هراتی در ترجمهی مجلس نهم از مجالس النفایس به فارسی در «قسم اول» با عنوان «ذکر لطایف حضرت میر» عدد بناهای خیر او را 370 ذکر میکند و میگوید:
«. . . روی به تربیت اربات فضل و کمال آورد . . . هر سال هزار دست سر و پای به مساکین مقرر کرد و سیصد و هفتاد بقعه ساخت.»
مرحوم علی اصغر حکمت در مقدمهی چاپ کتاب مجالس النفایس گوید:
«در این ایام که به تصحیح این کتاب مشغول بود، در صدد بر آمد که به آثار موجود آن امیر نامدار که در خراسان فعلی و در وقت حاضر باقی است اشارهای شود . . . از نام او در این باب تجلیلی شایسته به عمل آید. برای انجام این مقصود از . . . آقای عبدالحمید مولوی مقیم مشهد استمداد نمودم . . . آنقدر که تا کنون به وسیلهی آقای مولوی تحقیق شد در خاک ایران از آنچه موجود است، هفت بنا بیشتر به دست نیامد . . . ».
این هفت بنا، عبارتند از:
1. ایوان جنوبی صحن عتیق حرم مطهر حضرت امام رضا (ع)در مشهد.
2. مزار شیخ فرید الدین عطار نیشابوری.
3. آب نهر خیابان در مشهد.
4. رباط سنگ بست.
5. رباط دیز آباد.
6. سدّ آجری قریهی طرق.
7. بقعهی امیر قاسم انوار سرابی در قریهی لنگر در خرگرد جام.
4- نوایی و جامی
عبدالرحمان جامی در اسکندرنامه در وصف امیر علیشیر نوایی چنین میگوید:
ز چرخ آفرینها بر آن کلک باد،
که ایننقش مطبوع از آن کلک زاد.
ببخشید بر پا بسی گوهران،
به نظم دری دُرّ نظم آوران.
که گر بودی آن هم به نظم دری،
نماندی مجال سخن گستری.
به میزان آن نظم معجز نظام،
نظامی که بودی و خسرو کدام؟
چو او بر زبان دگر نکته راند،
خرد را به تمییزشان ره نماند.
زهی! طبع تر ارشاد سخن،
ز مفتاح کلکت گشاد سخن.
و نیز جامی دربارهی نوایی قطعهی زیر را سروده است:
عَلی سَیر الاَفاضِلِ سِرتَ دَهراً،
و اَحرَرتَ الفَضائلَ بِالنَّواصل.
و بِأِسمِکَ فُقتَ اَهلَ الفَضلِ طُرّاً،
لذا صَوَّرتُهُ فَوقَ الاَفاضِل.
دوستی نوایی با جامی تا سال 898 هـ . تاریخ وفات جامی دوام یافت. نوایی در سوک او مرثیهای به فارسی سرود و در خمسة المتحیرین نیز او را یاد کرد. جامی چهار کتاب خود با نامهای نفحات الانس، شواهد النّبوه، اَشِعّة اللّمعات و رسالهی معما را به امر و خواهش نوایی به قلم آورده است.
5- نابغهی جهان تورک
امیر کبیر، امیر علیشیر نوایی برجستهترین شخصیت ادبیات ترکی جغتایی در قرن 9 هجری در آسیای میانه محسوب میشود. شیوهی ادبی ترکی جغتایی که تا حدودی تحت تأثیر ترکی قاراخانی بود، در آن عصر، در هرات و سویهای آن و بسیاری از مناطق خراسان بزرگ گسترش و تکامل یافته بود.
تأثیر علیشیر نوایی بسیار گسترده بود. سرزمین چاغاتای زبانان را اگر مرکز بشماریم و خراسان بزرگ و ترکستان را جزیی از آن بدانیم، سعید خان کاشغری در ترکی قاراخانی در شرق این مرکز، محمد فضولی نیز در آذربایجان و عراق عرب و غرب این مرکز تحت تأثیر مستقیم امیر علیشیر بودند. از این رو، باید تأکید کنیم که امیر علیشیر مجموعهی ادبیات ترکی عمومی از شرق تا غرب را مدیون خود ساختهاست.
ذبیح الله صفا در فصل «شاعران پارسیگوی از اواخر قرن هشتم تا اوایل قرن دهم هجری» بخشی را به امیر علیشیر اختصاص داده و تحت نام فانی از او یاد کرده است. گرچه در این باب، به شیوهی مألوف خود در تحقیر این نابغهی جهان ترک تحقیق ناقص و نامربوط انجام داده، اما مجبور به اعتراف شده است که:
«علیشیر مردی متواضع و با ادب و نیکو رفتار بود. با خلایق به مهربانی رفتار میکرد و مخصوصاً با شاعران و اهل ادب و هنر معاشرت دائم داشت و در تربیت و تشویق آنان مبالغه میکرد و محضرش محل اجتماع آنان بود. خود دوستدار هنر و هنرمندان بود و خطّاطان و نقاشان و مذهِّبان و موسیقیدانان در خدمتش قرب و منزلت بسیار داشتند و به همین سبب وجود او در رونق ادب و هنر در دوران سلطان حسین میرزای بایقارا تأثیر فراوان داشت. و همگامی سلطان با وی در این راه، هرات را در پایان قرن نهم و آغاز قرن دهم، به صورت یکی ار بزرگترین مراکز ادب و هنر در آورد. کرم و ضعیف نوازی و خیر و احسان او معروف است . . . وی در شعر ترکی مقامی بس والا دارد به نحوی که با وجود شاعران دیگر ترکیگوی در این عهد، او را بنیانگذار واقعی شعر ترکی جغتایی دانستهاند . . . »
سلطان محمد فخری هراتی در ترجمهای که از مجالس النفایس انجام داده و آن را لطائف نامه نامیده، فصلی با عنوان ذکر لطایف حضرت میر بر آن افزوده و شرح احوال و اطوار و آثار امیر علیشیر و هم روزگارانش را بیان داشته است. وی در روزگار شاه اسماعیل ختایی زندگی میکرده است. و این کتاب را به اشارهی وی ابوالنصر سام میرزای صفوی ترجمه کرده است و علت افزودن این فصل بر ترجمه را چنین بیان داشته است:
«این فقیر اندیشه کرد که چون تحف و هدایا در آئین ترکان به نه عدد اشتهار یافته، جهت آن که در این اوراق که به هشت مجلس قرار داده، چه تواند بود؟ بعد از تأمل بسیار و تخیل بیشمار، به خاطر شکسته چنان قرار یافت که از غایت التفات و عنایت که آن نادر عالم بدین طایفه داشته، مجلس دیگر را برای سخنورانی که در این زمان، شواهد معانی را به زیور نظم مزین میسازند، گذاشته، تا از پی ایشان در این جریده مذکور شوند و در میان انام، اسامی و نام ایشان بماند و حالا روح آن بزرگوار، امداد این شکستهی خاکسار نموده، بدین جرأت با اعزه و مخادیمی که در این روزگار بدین فن اشتغال مینمایند، محلق میسازد.»
بخشی از این فصل چنین است:
«در محلی که سلطان صاحبقران از سفر استرآباد و مخاصمت محمد حسین میرزا بازگشته به منزل خواجه پارسا در یازده فرسخی بلدهی هرات رسیده بود، امیر مشار الیه به استقبال رفته، ملحق گشته بود، در ساعت مریض شده، در تاریخ نهصد و شش از هجرت روز پنجشنبه از شهر جمادی الاولی وفاتش واقع شد و شعراء و فصاحت شعار، مرثیه و تاریخ بسیار گفتند اما مولانا صاحب مرثیهای گفت، چهل و پنج بیت که هر بیت از آن یک مصرع تاریخ ولادت و یکی تاریخ فوت. و این دو بیت از آن قصیده است:
ایفلکبیداد و بیرحمیبدینسان کردهای،
وی اجل ملک جهانرا باز ویران کردهای.
بر جهانبانان چه میگویی؟ مرا نبود حسد،
از حسد باری جهان را بیجهانبان کردهای.
خواجه آصفی نیز بدین طریق مرثیهای گفت. این بیت از آنجاست:
حیف از آن اندامهایهمچو گلدر زیر گل،
با گل اندامان از این سودا فراوان کردهای.
سید خواند میر که خواهرزادهی میر خواند مورخ است این قطعه را گفت:
جناب امیر هدایت پناهی،
که ظاهر از او گشت آثار رحمت.
شد از خارزار جهان سوی باغی،
که آنجا شکفته است گلزار رحمت.
چو نازل شد انوار رحمت به روحش،
بجو سال فوتش ز «انوار رحمت».