با توجه به صحبتهایی که اخیراً درباره غزل «علی ای همای رحمت» شهریار پیش آمد، و برخی معتقدند که شهریار این غزل را بالبداهه نسروده است، بلکه پیش از وی اشخاص دیگری این غزل را با همان وزن و قافیه سرودهاند، استاد دکتر ح. م. صدیق مقالهای در این باره نوشتند که در زیر آن را میخوانید.
استقبال در علم بدیع آن است که شاعری وزن، قافیه و موضوع شعری از یک شاعر دیگر را اخذ کند و شعری جدید بیافریند و انواعی نظیر استقبال قبیح و استقبال حَسَن دارد. استقبال با سرقت و انتحال متفاوت است. سرقت آن است که کسی یک یا چند بیت از اشعار شاعری دیگر را بی آن که نامی از او ببرد در میان اشعار خود بگنجاند مانند برخی از قصیدههای بهار شیروانی که آنها را محمدتقی بهار به نام خود معروف ساخته است و یا مضامین رباعیهای میرزا شفیع واضح که «بودنِشتِت» آلمانی با سوء استفاده از ناآگاهی مردم زمانهی خود به اسم خود نامبردار کرد. البته سرقات شعری در تاریخ ادبیات فارسی و ترکی روزگاری خود هنر محسوب میشد. بدین معنا که شاعری چند بیت و یا مضمون را از سرایندهی دیگری در میان آثار خود میگنجاند و توقع داشت که هوشمندی بتواند راز آن را کشف کند مانند سعدی که برخی از اشعار «متنبّی» - شاعر عرب - را جزء سرقات آورده است. در کتابهای بدیع، فصلی تحت عنوان «سرقات» به مثابهی هنری در شاعری معرفی شده است.
یکی از شاعرانی که آثارش مورد استقبال و اقتباس دیگر شاعران قرار گرفته است خاقانی شیروانی است. شاعران بلند پایهای نظیر فضولی، سعدی و حافظ بسیاری ابداعات و مضامین او را استقبال کردهاند.
در استقبال قصیدهی معروف «شینیه»ی خاقانی، بیش از 160 تن از شاعران فارسیگو و ترکیسرا چکامههای غرّا سرودهاند. مطلع آن قصیده چنین است:
مرا دل پیر تعلیم است و من طفل زبان دانش
دمِ تسلیمِ سر، عُشر و سرِ زانــو دبستانش.
فضولی در استقبال با مطلع زیر، آن را «انیس القلب» نامیده است:
دلم درجی است، اسرار سخن دُرهای غلطانش،
فضای علم، دریا فیض حق، باران نیسانش.
امیر خسرو دهلوی نیز که استقبالیهی خود را «مرآت الصفا» نامیده، چنین شروع میکند:
دلم طفل است و پیر عشق، استاد زباندانش،
سواد الوجه، سبق و مسکنت گنج دبستانش.
و جامی که آن را «جلاءالروح» نام نهاده است، گوید:
معلم کیست؟ عشق و کنج خاموشی دبستانش،
سبق نادانی و دانا دلم طفل سبق خوانش.
قصیدهی فضولی اولین بار در سال 1944 از سوی جعفر ارقلینچ همراه ترجمهی زیبای ترکی در استانبول چاپ شد و سپس مرحوم خانم مازی اوغلو آن را داخل دیوان فارسی فضولی کرد. این جانب نیز در تصحیح جدیدی که از دیوان فارسی فضولی انتشار دادهام، آن را در بخش مستقلی از دیوان وارد ساختم.[1] به نظر برخی از فضولی شناسان، فضولی این قصیده را پیش از فتح بغداد از سوی سلطان سلیمان قانونی سروده و به او تقدیم داشته است.[2]
و در جایی اشاره به سه استاد سخن پیشین میکند و میگوید:
نه من تنها شدم بانی این خانه، کز اول بود،
اساس از کاملان هند XE "هند" و شروان XE "شروان" و خراسان XE "خراسان" ش.
سه رکن از خانه بود از خسرو و خاقانی و جامی،
من از بغداد کردم سعی در تکمیل ارکانش.
ز کان طبع، پولادی برون آورد خاقانی XE "خاقانی" ،
سوی دریای هند ارسال کرد از سوی شروانش.
به استادی، از آن پولاد، خسرو ساخت مرآتی،
روان سوی خراسان کرد از دهلی XE "دهلی" و ملتان XE "ملتان" ش.
جلایی داد آن را جامی XE "جامی" ، آن گه جانب بغداد،
فرستاد از برای خادمان شاه مردان XE "شاه مردان" ش.
بر آن آئینه زیبی بست برخود بکر نظم من،
که هر کس دید حسن صورت او، ماند حیرانش.
ز هر علمی دلم را بهره ده یارب چو میدانی،
دل من پیر تعلیم است و من طفل سبق خوانش.
در دوران حکومت ارسلان پدر و طغرل پسر، به سبب محبوبیت و آوازهای که این پدر و پسر در میان شاعران عصر خود یافتند، شعرا در دیوانهای خود، چکامههای چندی به نام آنان ساختند و رواج دادند. از جملهی آنان میتوان به ترکیببند معروفی از اثیرالدین اخسیکتی اشاره کرد که چنین شروع میشود:
چرخ یار ارسلان طغرل است،
کار، کار ارسلان طغرل است.
از جملهی چکامهها در تعریف این پدر و پسر، «قصاید لامیه» است که شاعران معروف آن زمان در سرودن این نوع ادبی با هم مسابقه میدادند و در استقبالیهسرایی رقابت میکردند. عنوان قصیده را از حرف «ل»، حرف آخر نام «طغرل» گرفته بودند. یکی از موفقترین قصاید لامیه، قصیدهی اثیرالدین اخسیکتی است:
بفروخت رایت حق، برتافت روی باطل،
الب ارسلان ثانی، شاه ارسلان طغرل.
بر خار قهر بادا چشم بدان که الحق،
ملک است بس به رونق، شاه است سخت عاقل.
در دیوانهای اغلب شعرای نیمهی دوم قرن ششم تا حملهی مغول در 606 هجری قصاید لامیه فراوان یافت میشود. در میان این چکامهها، قصیدهی لامیهی «نظامی گنجوی» علاوه بر حفظ همهی ویژگیهای چکامههای لامیه، از اینجهت که به زبان ترکی آذربایجانی و به شیوهی کهن دورهی کلاسیک آن سروده شده است، اهمیت دو چندان دارد. این چکامه در اصل در مدح امیر ابوالفضایل فلک الدین احمد معروف به امیر احمد (در تداول عامه: پیر احمد) سروده شده است. این چکامه چنین شروع میشود:
وصفینده اول جمالین ذکر ائتدوگینی بو دیل،
هر کیم ائشیتسه آیدیر لله دَرَّ قایل.
حافظ شیرازی در استقبال از آن گفته است:
هر نکتهای که گفتیم در وصف آن شمایل،
هر کو شنید گفتا: لله دَرَّ قایل.
نظامی قارامانی قونوی که به شاعری نظیرهسرا شهرت دارد در استقبال از قصیدهی لامیهی نظامی گنجوی، غزلی هشت بیتی به فارسی و ترکی ساخته است. دو بیت از آن چنین است:
یارب چه لطف دارد آن قد خیزرانوش؟
درمانده هر که دیدش، چون سرو پای در گل.
دئدیم نهال قدین عشاقه میل ائتمز،
آیدیر کی: سرو اولور، اکثر هوایه مایل.
کمال الدین اصفهانی پسر جمال الدین اصفهانی در مدح جلال الدین مینکَبرنی، پسر سلطان محمد خوارزمشاه هم در استقبال از این قصیده، بعضی عبارات و حتی مصراعهای نظامی را عیناً آورده است. مانند بیت زیر از نظامی گنجوی:
اول زلف اول بناگوش، ثعبان و دست موسی،
اول خال اول زنخدان، هاروت و چاه بابل.
که آن را به صورت زیر سروده است:
زلف تو بر بناگوش، ثعبان و دست موسی،
خال تو در زنخدان هاروت و چاه بابل.
سید محمد حسین شهریار نیز بسیاری از قصاید و غزلیات شاعران گذشته را استقبال کرده است. در میان این استقبالیهها یکصد غزل وجود دارد که همگی با عنایت خاص به غزلهای حافظ شیرازی سروده شده است.
شاید هیچ شاعری به اندازهی شهریار، استقبالیهسرایی نکرده است و الحق همهی استقبالیههای او ناب و سره از آب درآمدهاند. در زیر چند نمونه از این استقبالیهها را میآورم:
حافظ: دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم،
نقشی به یاد خط تو بر آب میزدم.
شهریار: دیشب به شعر خواجه ره خواب میزدم،
از جویبار خلد به رخ آب میزدم.
حافظ: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را،
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را.
شهریار: اگر آن دختر ترسا بیاراید کلیسا را،
چراغان میکند قندیل راهب، دیر ترسا را.
حافظ: ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت؟
وی مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت؟
شهریار: ای چشم خمارین که کشد سرمهی خوابت؟
وی جام بلورین که خورد بادهی نابت؟
حافظ: منم که گوشهی میخانه خانقاه من است،
دعای پیر مغان، ورد صبحگاه من است.
شهریار: منم که شعر و تغزل پناهگاه من است،
چنان که قول و غزل نیز در پناه من است.
حافظ: در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد،
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد.
شهریار: کلک نقاش ازل کز ابدیت دم زد،
از بر لوح عدم نقش همه عالم زد.
شهریار گذشته از حافظ به استقبال اشعار خاقانی، سعدی، مولوی، صائب و حتی شاعران گمنامی مثل مفتون همدانی شتافته است. یکی از استقبالیههای وی چکامهی معروف «علی ای همای رحمت» است. پیش از شهریار چند تن از شعرا از جمله حسن بن مرتضی حسینی معروف به بنده (1291- 1369 ش.) چنین گفته است:
علی ای سحاب رحمت، همه مظهر خدایی،
همه خلق ماسوی را به خدای، رهنمایی.
و سید میرآقا کبریایی متخلص به مفتون (1330- 1368 ش.) که از شعرای معروف همدان است و شاعری عارف، پهلوان و آزادیخواه بود و مدتها در دهکدهی سوزن در تبعید زندگی کرد و در دیوان خود اصطلاحات فنی کشتی و پهلوانی را به کار برده است، چنین گوید:
علی ای همای رحمت، تو چه مظهری خدا را،
که خدا نمود زینت به تو تخت انّما را.
که هر دو از قصیدهی معروف افتخار العلما متخلص به صهبا از شعرای عهد ناصری استقبال کردهاند. مصراع اول مطلع قصیدهی او چنین است:
علی ای سحاب رحمت تو چه آیت خدایی،
صدر اراکی و غیره نیز این چکامه را با حفظ وزن، قافیه، موضوع و حتی عبارات و مصراعها از همدیگر استقبال کردهاند.
شهریار هم به استقبال آن چکامه رفته است. اما آن چه شهریار سروده است، ماندگار و جاودان مانده، مانند استقبالیهی فضولی از خاقانی که در میان 162 تن شاعر بلندپایه در تاریخ ادب فارسی پیوسته میدرخشد:
علی ای همای رحمت، تو چه آیتی، خدا را،
که به «ما سوی» فکندی همهی سایهی هما را.
شاید بتوان ادعا کرد که استقبالیهسرایی نیز چون بسیاری از بدایع شعری از هنروریهای ماندگار و جاویدان شهریار بوده است. موضوع استقبالیهسراییهای شهریار، خود میتواند بحث یک پایاننامهی وزین دانشگاهی شود.
[1] فضولی، ملا محمد. دیوان اشعار فارسی، مقدمه و تصحیح: دکتر ح. م. صدیق، تبریز، نشر یاران، 1388.