درآن هنگامه که مهتاب سیمین
پای برفرق افق ساید
ودنیا درخم زلف سیاه شب
به تاریکی گراید
تورا پیوسته می بینم ....تورا پیوسته می خوانم
درآن دم کاتشین برقی زابری خسته برخیزد
مثال تیشه فرهاد عاشق
اشک ریزان بردل سنگ افق تازد
وبارانی زچشم ابر غمگین برتن صحرا فروریزد
تورا پیوسته می بینم ....تورا پیوسته می خوانم
ویا آن لحظه شیرین ،چنان شیرین که حتی درتب وتابش
ملائک هم به جوش آیند
همان لحظه که دو عاشق ،دودلداده
مثال خسرو وشیرین
پس از پیمودن راهی گران ،راهی پراز رسوایی وهجران
به وصلی بس دل انگیز وکمی محزون
رسند وشکر حق گویند
تورا پیوسته می بینم ،تورا پیوسته می خوانم
درآندم کاتشین عشقی ،میان سینه پردرد مردی
بافریبی یا دروغی ،شعله بر جانش زند هردم
همان لحظه که درآندم
خداهم لرزه برجانش فتد از فتنه آدم
تورا پیوسته می بینم ...تورا پیوسته می خوانم
درآن هنگامه که خورشید سوزان
کم کمک چون دختری زیبا
از مشرق دنیا به سوی اوج گیتی
بال بگشاید
وماه نقره فام از سوی دیگر با گروه اخترانی چند
خداحافظ به اینسوی زمین گویند
اگر خود را نشان من دهی یانه
تورا پیوسته می بینم ...تورا پیوسته می خوانم .