در هر کجایی میروم رسوای عالم میشوم در کوچه های شهر او همسایه غم میشوم
بر هر دری در میزنم ماتم به من سر میزند ماتم چو دریا میشود من غرق ماتم میشوم
من در مزار خفتگان عمرم به بیداری رود شمعم ز سوز درد عشق میسوزم وکم میشوم
در جنگ بی پایان عشق بر زخم های عاشقان بی حرف وفریادوغرض دیدم که مرحم میشوم
همدم تباهم کردورفت هجران تباهم کردوهست باشد که با هجران او ناچار همدم میشوم
گر یار دشنامم دهد ور دوریش زجرم دهد چون میکند یادی ز من از عشق خرم میشوم
گر مرد از روی حسد سنگم زنند در راه او چون دارم ارز رویش امید چون سنگ محکم میشوم
بعداز گذشت سالیان گر او بخواند نام من همچون خدم بر پادشاه در پیش او خم میشوم
گر ایزد منان بهشت جایم کنددر هجر او از اتش هجران او همچون جهنم میشوم