فراموش کردم
رتبه کلی: 2334


درباره من

خدایا
به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ
بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم
و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم
بگذار تا آن را من خود انتخاب کنم
اما آنچنان که تو دوست داری
چگونه زیستن را تو به من بیاموز
چگونه مردن را من خود خواهم آموخت
رادفر (shabgard20 )    

پدرم وقتی مرد

درج شده در تاریخ ۹۰/۰۵/۰۶ ساعت 07:49 بازدید کل: 2056 بازدید امروز: 217
 

پدرم وقتي مُرد
آسمان آبي بود
پدرم وقتي مُرد
همه مي‌خنديدند
و بهار با نسيم
شب زفاف به پايان مي‌برد
پدرم وقتي مُرد
بنفشه در پي راز شقايق
چشم بر درخت سيب داشت
و گلهاي نسترن
به عشق مي‌خواندند
تپش قلب رهگذران را
پدرم وقتي مُرد
ماهي قرمز كوچك من
سرمست از عشوه شبو
عاشق آن گل ياس شده بود
پدرم وقتي مُرد
پي قد قامت موج
خداي را ستود
و به خواب رفت
و صبحدم
آن خواب را طليعه بيداري نبود
ششمين آب‌تني بهار
در حوضچه اكنون بود
در زير آفتاب ……
آرامشي دو چندان …
سكوتي ابدي …
و چگونه رفتن
در نگاهم تصوير شد
و مسعود چشم به در خانه داشت ………

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۰/۰۵/۰۶ - ۰۷:۴۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
1 2


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)