مرا می شناسی تو ای عشق؟؟؟
که در من گره خورده احساس رویش،
گره خورده ام من به پرهای پرواز،
گره خورده ام من به معنای فردا،
گره خورده ام من به آن راز روشن،
که می آید از سمت عدالت!
دل تشنه ای دارم ای عشق!!
صدایم کن از بارش بید مجنون،
صدایم کن از ذهن زاینده ی ابر،
مرا زنده کن زیر آوار باران،
مرا تازه کن در نفس های بار آور ابر،
مرا پل بزن تا سحر،
تا سبد های بار آور باغ!
تو را می شناسم من ای عشق!!
شبی عطر گام تو در کوچه پیچید،
من از شعر پیراهنی بر تنم بود،
بدستم چراغ دلم را گرفتم!
و در کوچه عطر عبور تو پر بود،
و در کوچه باران چه یکریز و سرشار!!!!
گرفتم به سر چترباران،
کسی در نگاهم نفس زد!!!!!