شب و روزهام فقط با گریه سپری می شهدل نده...مهر در پایان است ..روی دوش کلمات غزلم باری هستبنشین بر لب جوی و گذر عمر ببینبانو؛هی زن.......سکوت دخترا......قدیمها عکسهاشون اینجوری بود! الان اینجوری شده! بله!دل ....هارای هارای من تورکمخـدایا لطفاًدلم میخواد یه مدتی همین جور بیخیـالاین اخرین بارم بود!دستانم خالی و دلم هر نفس بهانه تو را میگیرد ...کمی برای یکدیگر انسان باشیمدنیای من شده بودی!از آدمای شهر بیزارم ، چون با یکیشون خاطره دارمباید خیانت کنی ......!!عشقت متولد کدوم ماههمشکل از تو نبود ،دوستم که داری....در خیالم ...عاشق هر کی شدم.این شهر ............رفتشبه ســــلامتی دخـــــتری کههمانقدر که زن را باید فهمیدغمگینم همانند...وقتی یه مرد...عجب صبری خدا دارد ، اگر من جای او بودمبه خاطر داشته باشمن، نه خوش بین ام، نه بدبین امبا رقیبم .......پیدا کردن کسی که ...انگــــار نــه انگـــار !خدایا....کاش میشد اعـوذُ بِـاللّــه مِـن شَـر چشمــــآنتیک پاکـت که نه ، یک عـمر هم که ســـیگار بکشم فایده ندارد !فرق میکند...بین ما هیچ اتفاقی نیافتادهتو اتفاق نیفتاده ی زندگی ام هستینیا باران زمین جای قشنگی نیستکیا اینطوری تنهایی با بالش و متکاشون شب و صبح میکنن؟