تکه ای از آسمان چشمانت ...
جامه ای از مخمل آغوشت ...
خوشه ای از گندمزار گیسوانت ...
و جام شرابی از تاکستان لبانت ...
من دیگر از دنیا چیزی نمی خواهم ...
گفتی چشم هایت را ببند ...
و شعری بگو ...
چشم هایم را بستم ...
پروانه ای دیدم ...
که در باران می رقصید ...
و بوسه هایش را ...
به دستان...
تاریخ درج: ۹۴/۰۵/۱۳ - ۰۷:۰۵
( 3 نظر , 95
بازدید )