دیروز شیطان را دیدم.
در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛
فریب میفروخت.
مردم دورش جمع شده بودند،
هیاهو میکردند و هول میزدند و بیشتر میخواستند.
توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص،دروغ و خیانت، جاهطلبی و ...
هر کس چیزی میخرید و در ا... تاریخ درج: ۹۱/۱۱/۱۶ - ۰۲:۰۶( 4 نظر , 436
بازدید )
ازچوپان پیری پرسیدند چه خبر؟
بااندوه گفت:
گرگ شده آن بره ای که نوازشش میکردم.
.
.
.
.
.
.
.
تمام مزرعه را مترسکان خوردند!!!!!!
بیچاره کلاغها که زیربار تهمت سیاه شدند.
.
.
.
دوستان به سویم آمدند دشمن به فریادم برس.
.
.
.
.
همسایمان ازگرسنگی مرد.......................بستگانش برای ... تاریخ درج: ۹۱/۰۹/۲۵ - ۲۱:۰۹( 16 نظر , 701
بازدید )