یارو وايستاده بوده تو صف اتوبوس، ميبينه نفر كناريش يك كتاب كلفت دستشه، روش نوشته فلسفه و منطق. ازش ميپرسه: ببخشيد قربان، اين يعني چي؟ فلسفه و منطق ديگه چيه؟!ميگه: ببين، مثلا شما تو خونتون آكواريوم دارين؟ یاروميگه :آره. طرف میگه : خوب تو آب اين ماهي رو عوض ميكني؟ بهش غذا ميدي؟ ميگه: خوب آره. ميگه: چرا؟ ميگه: آخه اگه بهش غذا ندم كه ميميره. يارو ميگه: آفرين! پس فلسفه تو از غذا دادن به ماهي اينه كه زنده بمونه. ميگه: عجب! خوب حالا منطق چيه؟ يارو ميگه: ببين شما اگه خواهرت يك شب دير بياد خونه، چي فكر ميكني؟ ميگه: خوب فكر ميكنم كار داشته، دير اومده. ميگه: خوب حالا اگه شب دوم باز دير بياد چي؟ ميگه: خوب فكر ميكنم رفته خونه اون يكي خواهرم. ميگه: حالا اگه شب بعد هم دير بياد چي؟ ميگه: خوب بهش شك ميكنم. يارو ميگه: هان! يعني از لحاظ منطقي شك ميكني كه چون خواهرت هر شب دير مياد، لابد كار بد ميكنه.یاروميگه: آهـان، پس فلسفه و منطق اينه! بعد از يك مدت یاروميره يه كتاب فلسفه و منطق ميخره، رفيقش ميبيندش، ازش مي پرسه: اصغر! اين فلسفه و منطق يعني چي؟ ميگه: ببين شما تو خونتون آكواريوم دارين ؟ رفيقش ميگه: آره.طرف ميگه: هان! پس خواهرت...است .http://128gig.blogfa.com/cat-50.aS : منبع