شبِ آغاز هجرت تو شبِ در خود شکستنم بود
شبِ بیرحم رفتنتو شبِ از پا نشستنم بود
شبِ بی تو شبِ بی من
شبِ دلمردههای تنهابود
شبِ رفتن شبِ مردن
شبِ دل کندن من از ما بود
واسه جشن دلتنگی ماگل گریه سبد سبد بود
با طلوع عشق من و تو هم زمین هم ستاره بد بود
از هجرت توشکنجه دیدم کوچ تو اوج ریاضتم بود
چه مؤمنانه از خود گذشتم کوچ من از من نهایتم بود
به دادم برس، به دادم برس تو ای ناجی تبار من
به دادم برس، به دادمبرس تو ای قلب سوگوار من
سهم من جز شکستن من تو هجوم شب زمین نیست
با پرو بال خاکی من شوق پرواز آخرین نیست
بی تو باید دوباره برگشت به شب بیپناهی
سنگر وحشت من از من مرهم زخم پیر من کو
واسه پیدا شدن تو آینه جاده سبز گم شدن کو
بی تو باید دوباره گم شد تو غبــــار تباهی
با من نیاز خاک زمین بود تو پل به فتح ستاره بستی
اگر شکستم از تو شکستم اگر شکستی از خودشکستی
شبِ بی تو شبِ بی من
شبِ دلمردههای تنهابود
شبِ رفتن شبِ مردن
شبِ دل کندن من از ما بود
شبِ بی تو شبِ بیمن
شبِ دلمردههای تنها بود
شبِ رفتن شبِ مردن
شبِ دل کندن من از مابود
شاعر :ايرج جنتي عطايي