فراموش کردم
رتبه کلی: 340


درباره من




متاهل









عمه کوچیکه (shalilak )    

خالقا یا رب...

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۸/۰۸ ساعت 17:55 بازدید کل: 153 بازدید امروز: 152
 

...

 

                             

شبی در کنج میخانه گرفتم تیغ در دستم

بگفتم:خالقا! یارب؛ تو فکر کردی که من مستم؟


کجائی تو؟ چه هستی تو؟ چه میخواهی تو از قلبم؟


تو از مستی چه میدانی؟تو از قلبم چه میجوئی؟


تو فرعون را خدا کردی؛ تو شیرین را زفرهادش جدا کردی


سپردی تیغ بر ظالم؛ به مظلومان جفا کردی


به آن شیطان خونخوارت ، تو ظلم ، را عطا کردی


سپس گفتی : نشوکافر، تو فکر کردی که من مستم؟!

خدایا گر عزیزت را کسی دیگر به بد مستی در بغل گیرد تو آیا همچنان از

صبر ایوبت در ان قران جاویدت سخن آری میان؟ بی پرده خواهی خواهی

گفت؟ نخواهی گفت..خداوندا غرورم را قفس داران شکستند و جوانی ام 

گرفتند  وهنوزم پای میکوبند ومیرقصند...

 

عجب دنیای بی رحمی عطا کردی، خدا بی پرده میگویم خطا کردی....

خطایت را نمیبخشم...

 

 

 

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۰۸/۰۸ - ۱۸:۰۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
3
1 2 3


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)