عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی،
دوست داشتن پیوندی خودآگاه واز روی بصیرت روشن و زلال.
.
.
.
عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است،
.
.
.
دوست داشتن از روح طلوع می کندو تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج میگرد
.
.
.
عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست، و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر میگذارد
دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی میکند.
.
.
.
عشق طوفانی ومتلاطم است، دوست داشتن آرام و استوار و پروقار وسرشاراز نجابت
.
.
.
عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی “فهمیدن و اندیشیدن “نیست،
دوست داشتن ،دراوج،از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن رااززمین میکند و باخود به قله ی بلند اشراق میبرد.
.
.
.
عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند،
دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد.
.
.
.
عشق یک فریب بزرگ و قوی است ،
دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق.
.
.
.
عشق در دریا غرق شدن است، دوست داشتن در دریا شنا کردن
..
.
.
عشق بینایی را میگیرد، دوست داشتن بینایی میدهد
.
.
.
عشق خشن است و شدید و ناپایدار، دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار.
.
.
.
عشق همواره با شک آلوده است، دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر
.
.
.
ازعشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر میشویم از دوست داشتن هرچه بیشتر ،تشنه تر.
.
.
.
عشق نیرویی است در عاشق ،که او را به معشوق میکشاند،
دوست داشتن جاذبه ای در دوست ، که دوست را به دوست می برد.
.
.
.
.عشق تملک معشوق است، دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست
.
.
.
عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند،
دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد ومیخواهد که همه ی دل ها آنچه را او از دوست
در خود دارد ،داشته باشن
.
.
.
در عشق رقیب منفور است، در دوست داشتن است که هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند”
.
.
.
دوست داشتن ایمان است و
ایمان یک روح مطلق است
یک ابدیت بی مرز اس
از جنس این عالم نیست