فراموش کردم
رتبه کلی: 6990


درباره من
من بابک 24 ساله اهل مراغه کارمند . لیسانس مدیریت . عاشق آذربایجان
بابک ایلدرم (shnd )    

تحریف تایخ از زمان شروع حاکمیت پهلوی

درج شده در تاریخ ۸۹/۱۰/۱۳ ساعت 09:29 بازدید کل: 366 بازدید امروز: 150
 

 

 

     تحریف تاریخ ایران از زمان شروع حاکمیت پهلوی !   (۴)

               (یکی از موضوعات کتاب " ترکان و بررسی تاریخ‘ زبان و هويت آنها در ايران " )

                                                                            حسن راشدی

                                                                                                             

 

 تحريف تاريخ

کشور ايران کشور کثيرالمله است. از ۷۰۰۰سال پيش تاکنون ملل و اقوام مختلف با زبانها و فرهنگهاي متنوع در اين کشور پهناور به زندگي در کنار هم ادامه داده و از راه پر پيچ و خم تاريخ ايران گذر کرده­اند.

از زمان پيدايش اوّلين تمدن بشري توسط سومرهاي التصاقي زبان و بومي- ايران, تا رسيدن اولين کوچ از اقوام آريايي تحليلي زبان از استپ­هاي جنوب سيبري به اين منطقه در سال ۹۰۰قبل از ميلاد, و در ادامه کوچ اقوام سکا, ايشغوز, اشکاني, خزر, هون, پچنک, قبچاق, اوغوز و ديگر اقوام ترک در سالهاي قبل و بعد از ميلاد مسيح به اين سرزمين و تشکيل کشور کثيرالمله­اي که آنرا ايران مي­ناميم, اين سرزمين همواره پهنه زندگي و رشد و توسعه زبانها و فرهنگهاي متفاوت بوده است!

علاوه برکتيبه­هايي که به زبانهاي سومري, ايلامي, اورارتويي و ماننايي نوشته شده است, نوشته شدن کتيبة بيستون کرمانشاه به سه زبان بابلي, توراني (ايلامي) و فرس, در دورة هخامنشيان, و آثار بيشمار باقي مانده از سه زبان عربي, ترکي و فارسي دري پس از شروع حاکميت اسلام در ايران تا پايان دورة قاجاريه, نشان از موجوديت و زندگي زبانهاي ملل و اقوام ايراني در کنار هم در طول تاريخ هفت هزار ساله در ايران دارد.

 به ديگر معني بايد گفت تا پايان دورة قاجاريه, کشور ايران هرگز يک زباني و يک فرهنگي را چه در سطح دولتي و به صورت رسمي, و چه در سطح ملّت و به صورت ملّي تجربه نکرده بود؛ تنها پس از حاکميت رضاخان و محکم شدن پايه­هاي حکومت مستبدانه و نژادپرستانه وي است که تدريس و تحصيل تنها يک زبان در ايران, و ممنوع و قدغن شدن تدريس و تحصيل ديگر زبانها در دستورکار قرار مي­گيرد![1]

از دوران حاکميت رضاخان است که سياستهاي شوونيستي آنچنان شتابي به خود مي­گيرد که روشنفکراني چون محمود افشار که به مدت طولاني در کشوري چون سوئيس تحصيل کرده و زندگي مسالمت­آميز ملتهاي اين کشور کوچک را با سه زبان رسمي و يک زبان منطقه­اي به چشم خود ديده و تجربه کرده بود تبديل به ناسيوناليست افراطي شده تئوريهاي قلع و قمع زبانها و فرهنگهاي غيرفارسي ايران را صادر مي­کند و از نزديکان و مقرّبين رضاخان مي­گردد!

 محمودافشار با نزديکي به رضاخان و تبديل شدن به تئوريسين افکار مستبدانه و نژادپرستانه وي, با تشکيل «بنياد افشار» و با همفکري افرادي چون محمدعلي فروغي, سيدضياء و ديگر باستانگرايان به تبليغ تئوريهاي شوونيستي مي­پردازد!

 محمود افشار با گذاشتن ۳۲رقبه از ثروت خود در اختيار «بنياد افشار» که سر به ميلياردها تومان مي­زند اقدام به تحريف تاريخ ترکان و تلاش جهت از بين بردن زبانهاي غيرفارسي بخصوص ترکي در ايران مي­کند!

 وي در قسمتي از وقفنامه خود توصيه به ايجاد «کودکستان شبانه­روزي نمونه» مي­کند که مجهز به تمام وسائل آموزشي کودکان باشد و کودکاني که از آذربايجان به تهران فرستاده مي­شوند در آن آموزش ببينند ! ! [2]

براي به اجرا درآمدن برنامه­هاي شوونيستي محمود افشار و همفکرانش, زمانيکه محمود افشار مرامنامة انجمن «ايران جوان» را منتشر مي­کند, رضاخان اعضاء انجمن را مي­خواهد و بعد از شنيدن عقايدشان مي­گويد: «اينها که نوشته­ايد بسيار خوبست . . . .ضرر ندارد. با ترويج مرام خودتان چشم و گوش­ها را باز کنيد و مردم را با اين مطالب آشنا بسازيد. حرف از شما ولي عمل از ما خواهد بود. به شما اطمينان و قول مي­دهم که همة اين آرزوها را برآورم و مرام شما را که مرام خود من است از اوّل تا آخر اجرا کنم. اين نسخه مرامنامه را بگذاريد نزد من باشد, چند سال ديگر خبرش را خواهيد شنيد.»[3]

 با حاکميت رضاخان و تحت تأثير تبليغات آپارتايدي وي افرادي از ميان مردم آذربايجان بر عليه هويّت و موجوديت خود عصيان مي­کنند! علّت اين عصيان, احساس حقارت و بي­هويتي بر اثر عدم آگاهي از پيشينة زبان, ادبيات, فرهنگ خودي است که منجر به از خود بيگانگي و به قول دکتر شريعتي, الينه شدن مي­گردد.

 دکتر شريعتي دربارة علت بوجود آمدن چنين حسّي در انسانها مي­گويد:

 «وقتي يک روشنفکر با «خويشتن» مي­گسلد و اين خويشتن عبارت از تاريخ و فرهنگ و سنت و زبان و ادب و محتواي معنوي ملّت يعني ملّيت وي است و ناچار, خلاء وجودي خود را با محتواي فرهنگي ديگري پر مي­کند, انساني بيگانه با خويش مي­شود و اين «غير» همچون «جنّ» در ماهيت و شخصيت ملّي او رسوخ و حلول مي­نمايد و آنگاه او عوضي نظر مي­دهد و راه را هم عوضي انتخاب مي­کند و عوضي عمل مي­کند. چون به تعبير عاميانه اما پر معني, او به راستي يک «آدم عوضي» است. چنين آدمي فرق نمي­کند که يک تحصيلکرده باشد يا فقط متجدد, مارکسيست باشد يا ليبراليست, دست چپي باشد و يا دست راستي, اين مارکها همه به مثابه برچسب­هايي است بر روي ظرفي که درونش هيچ چيز ندارد.»[4]

بدين سان تاريخ جديدي براي ايران نوشته مي­شود و تاريخ ۷۰۰۰ساله ايران در حکومتهاي هخامنشي و ساساني خلاصه مي­گردد و افتخار بر کوروش و داريوش, دين زرتشتي و قوم آريايي و پارسي که سرآمد همة ملتهاي جهان باشد سرلوحة تبليغات رضاخاني قرار مي­گيرد! و در اين بحبوبه اگر کسي  بخواهد براي خود هويتي که بتواند بر آن ببالد دست و پا کند چاره­اي جز چسباندن خود به هخامنشيان و ساسانيان و قوم پارس و پارسيان ندارد و اين در حالي است که تاريخ, حقيقت ديگري را بيان مي­کند:

 «البته بر تمامي خردمنداني که تعصب قومي و ملّي را بر تحقيق جدي برتر نمي­دارند, آشکار است که ايرانيان, پس از حضور هخامنشيان تا قرن اولية هجري, به علّت تسلط نظامي اقوام بيگانه و فقدان فضايِ مناسب براي ارائه انديشه, به عرصة تأليف و عرضه حکمت و خرد بومي و ملّي وارد نشده­اند. در هيچ زماني از اين دوران دراز, ردّي از همکاري اقوام کهن ايران [سومري, ايلامي, اورارتويي, ماننايي و . . . ] با حکومت مرکزي ديده نمي­شود و متجاورين غيرايراني تا آخرين نفس و تا پايان ساسانيان, جز تضعيف و تخريب توانائيهاي اقوام ديرين ايران کهن نقشي ايفا نکرده­اند و آنچه را که آنان به جهان, از ايران و ايراني نشان داده­اند, تنها نيزه پارسي بوده, که متاسفانه بسيار نيز دور رفته است. . . بدين ترتيب با نگاه غير متعصّب و بي­غرضي, دوران ۱۲۰۰ساله تسلط قبايل ناشناس, غيربومي و غير ايراني بر سرزمين و مردم ايران[از زمان هخامنشيان تا پايان ساسانيان] را بايد دوران فترت تمدن ايران دانست. دوراني که ايران از هر بابت دچار افول مي­شود و در زير ساخت فرهنگ بشري غايب است. تنها پس از اسلام و با فروپاشي نظام سلسله­هاي بيگانه است که ملل ساکت شده و مغلوب ايران کهن, بار ديگر جان مي­گيرند. . . ».[5]

ويل دورانت تاريخ نگار مشهور هم مي­نويسد: «آنچه مايه شگفتي مي­شود اين است که مردم ماد و پارس با وجود آن ديني که داشتند, تا چه حد بي­رحم بودند, بزرگترين شاه ايشان, داريوش اوّل در کتيبة بيستون مي­گويد: فرورتيش دستگير شد و او را نزد من آوردند. گوشها و بيني و زبان او را بريدم و چشمهاي او را در آوردم. . . »[6]

«داستانهايي که پلوتارک در سر گذشت اردشير دوم و حوادث اعدامي که به فرمان وي صورت گرفته نقل مي­کند, نمونه­هاي خونيني از اخلاق شاهان پارس را در دورة اخير آنان نشان مي­دهد؛ بر کسانيکه خيانت مي­ورزيدند هيچگونه رحمت و شفقتي روا نمي­داشتند. اينگونه اشخاص و پيشوايان ايشان را به دار مي­آويختند و دخترانشان را به اسيري مي­بردند و مي­فروختند». [7]

هرودوت در کتاب تاريخ خود (جلد ۴, ص ۲۳۴) در مورد يکي از نمونه­هاي تاريخي آن مي­نويسد: پارسها به اهالي شهر برگه (برقه) قول دادند که تا وقتي زمين به حال خود باقي است به آنها کاري نداشته باشند و چون زيرزمين را خالي کرده بودند زمين فرو رفت. آنگاه آنها قول خود را شکسته و شهر را تصرف و . . . پستان زنان را بريدند و حصارهاي شهر را با آن زينت کرد [ند].[8]

در مورد اَمرد بازي پارسيان, ويل دورانت چنين نظر مي­دهد:

 گفته هرودوت چنين است: «پارسيان اَمرد بازي را از يونانيان آموخته­اند» از سرزنشهاي سختي که «اَوِستا» دربارة عمل. . . مي­کند, تا حدي گفته هرودوت تأييد مي­شود: «اَوِستا» در چند جا تکرار مي­کند که اين گناه زشت قابل آمرزش نيست, «هيچ چيز آن را پاک نمي­کند».[9]

همچنين ويل دورانت در مورد رواج ازدواج و همخوابگي با محارم در بين پارسيان مي­گويد:

 «چون فرزندان به سن رشد مي­رسيدند, پدران اسباب کار زناشويي ايشان را فراهم مي­ساختند. دامنه انتخاب همسر وسيع بود, زيرا چنانکه روايت شده ازدواج ميان خواهر و برادر, پدر و دختر و مادر و پسر معمول بوده است».[10]

دکتر ضياء صدر هم درباره آزاد بودن ازدواج با محارم در ميان پيروان دين زرتشت و پارسيان پيرو اين دين, و شعري که به زبان فارسي در اين باره سروده شده است, به نقل مي­نويسد:

 «حلالند حوران سيمين بدن  

 چه مادر, چه خواهر, چه دختر, چه زن»[11]

دکتر علي لاريجاني رئيس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي در مراسم بزرگداشت ميلاد پيامبراسلام (ص) در سخنان پيرامون شرايط ايران قبل از اسلام گفته است: «ايرانيان قبل از اسلام مردماني بي­سواد, بي­فرهنگ و وحشي بودند و خود نيز علاقه داشتند بي­سواد بمانند.» وي همچنين تمام پيشرفتهاي فرهنگي و علمي ايرانيان قبل از اسلام را دروغ خوانـــده و اندک فعاليت­هايي نظير تأسيس دانشگاه «جندي شاپور» را حاصل تلاش عده­اي از مسيحيان دانسته است.[12]

ويل دورانت هم در مورد عدم علاقة پارسيان به فرهنگ و هنر در دوران قبل از اسلام نظري اين چنين دارد: «چون پارسيان تمام همت خود را متوجه برپا ساختن کاخ شاهنشاهي خويش کرده بودند, ديگر وقت و نيروي ايشان براي کاري جز جنگ و کشتار, کفايت نمي­کرد, به همين جهت در مورد هنر, مانند روميان, قسمتِ عمدة توجه آن به چيزي بود که از خارج ايران زمين وارد مي­شد. البته ذوق زيباپسندي داشتند, ولي ساختن چيزهاي زيبا را بر عهدة هنرمندان بيگانه, يا بيگانگانِ هنرمندي که در داخل ايشان به سر مي­بردند, مي­گذاشتند. . . »[13]

علي­رغم اين حقايق تاريخي, در دورة پهلوي اول, پروژه­هاي کوتاه مدت و طولاني مدت با هزينه­هاي سرسام­آور براه افتاد و تحريف تاريخ ترکان, زبان­سازي و هويت تراشي براي ايرانيان غيرفارس رونق گرفت و دشمني و تبليغات عليه زبانها و فرهنگهاي ايراني غيرفارسي, بخصوص ترکي در اولويت اين برنامه­ها قرار داده شد.[14]

پروژة تحريف تاريخ و انکار زبان و فرهنگ ترکان ايران تا بدانجا پيش رفت که در کتابهاي چاپ شده در دوران پهلوي، ترکان تنها " غلاماني بودند در دربار ساماني " ![15] و جز کشت وکشتار و ويراني و ضد تمدن و فرهنگ بودن چيز ديگري از دستشان بر نمي آمد !

کتابهاي درسي  تاريخ  مدارس و دانشگاهها، بخصوص تاريخ هزار ساله اخير ايران از زمان غزنويان تا دوران قاجار طوري نوشته شد که دانش آموزان و دانشجويان احساس نمي کردند سلاطين و زمامداران  تاريخ هزارساله اخير ايران همه از ترکان بودند و بيش از نود و     پنج درصد آثار ادبي و فرهنگي زبان فارسي, در طول حکومت هزار ساله ترکان ايران آفريده شده و شعرا و نويسندگان نامي آثار فارسي چون خاقاني، نظامي، مولوي، خيام، سعدي، حافظ، و حتي فردوسي که افسانه شاهنامه را نوشته است و ديگر آفرينندگان آثار فارسي همه و همه در طول دوران حاکميت پادشاهان ترک ايران و با صله و انعام آنها به اوج شهرت ومکنت رسيده اند !

 در دوران حاکميت رضاخان افکار پان فارسيستي آنچنان شتابي به خود گرفت که در کتابهاي چاپ شده در اين دوران هنگام ارائه آمار از زبانهاي رايج در ايران, بعد از زبان ادبي (فارسي), نام زبانهاي افغاني يا پشتو, کردي, بلوچي, ارمني, بني­اسرائيلي, زرتشتي, کلداني و لهجه­هاي مازندراني, گيلکي, سمناني, بروجردي و کاشي در ليست زبان و لهجه­هاي رايج مردم ايران آورده شد, ولي از برده شدن نام زبان ترکي که نزديک به نصف جمعيت ايران بدان تکلم مي­کردند به طرز احمقانه­اي خودداري گرديد! همچنين از زبان ترکمني که شاخه­اي از زبان ترکي بود و جمعيت آنها به مراتب بيشتر از جمعيت ارمني­ها, بني­اسرائيلي­ها و زرتشتي­هاي ايران در اين دوره بود, و از زبان عربي که بيشتر مردم خوزستان و سواحل جنوب بدين زبان سخن مي­گفتند نامي به ميان نيامد! [16]

...........................................................................

در اینجا در اصل کتاب "ترکان و..." تصویر نوشته های فوق داده شده است که به علت حجم زیاد برداشته شد .

..................................................................................................

بخش (۲)

دکتر پرويز ناتل خانلري رئيس فرهنگستان ايران دوران پهلوي نيز به تبعيت از افکار پان­فارسيستي, در کتاب «زبانشناسي و زبان فارسي» ضمن بر شمردن زبانهاي غيرفارسي و محلي ايران چون کردي, لري, بلوچي, گيلکي, مازندراني, تالشي, ذرفولي, سمناني و . . . از زبان ترکي آذربايجاني, ترکي ترکمني و عربي که زبان اکثريت مردم کشور است سخني به ميان نمي­آورد ! [1]

در سال 1309، به دستور رضاخان  تدريس فارسي در مدارس کشور اجباري و تحصيل به زبانهاي غيرفارسي ممنوع گرديد و تحصيل و تدريس به زبان ترکي آذربايجاني که اوّلين مدرسه مدرن ايران و نخستين روش تدريس با اصول صوتي در دنياي اسلام با اين زبان و به وسيله دانشمند شهير آذربايجان ميرزاحسن رشديه در تبريز در سال ۱۳۱۲هـ . ق / ۱۸۹۴م . در زمان ناصرالدين شاه و با کتاب «وطن ديلي» آغاز به کار کرده بود[2]جلوگيري شد. 

..................................................................................... 

کتاب درسي «وطن ديلي» تأليف ميرزاحسن رشديه که در سال  ۱۳۱۲هجري قمري

 در تبريز چاپ شده است.   (تصويرر اين كتاب به علت حجم زياد برداشته شده است .)

....................................................................................................................

در دوره پهلوي اول ، ناسيوناليسم افراطي آنچنان شتابي بخود گرفت که به دستور رضاخان اقدام به تغيير نامهاي ترکي وبومي مکانهاي جغرافيايي در آذربايجان و ساير نقاط ايران کردند و نامهاي غير ترکي ويا ترجمه فارسي اين نامها را جايگزين نام بومي وترکي کردند !

 اينک تعدادي از نامهاي تغيير يافته شهرها, روستـاهــا و مکـانهـاي جغرافيايي که به وسيله فرهنگستان ايران در دوران رضاشاه تحت نام «واژه­هاي نو که تا پايان سال ۱۳۱۹در فرهنگستان ايران پذيرفته شده است.» ارائه ميگردد.[3]

در ابتداي اين دفتر که در ۱۳۰صفحه مي­باشد، آمده است:

«همه واژه­هائي که از خرداد ۱۳۱۴تا پايان اسفند ۱۳۱۹در فرهنگستان ايران پذيرفته شده و به تصويب پيشگاه مبارک همايون شاهنشاهي رسيده است در اين دفتر گرد آمده است.دبيرخانه فرهنگستان برابري آنها را با صورت جلسه­ها و ابلاغيه­هاي دفتر مخصوص شاهنشاهي و بخشنامه­هاي دفتر نخست وزيري گواهي مي­دهد.»

«دبيرخانه فرهنگستان»

 

در اين دفتر نام ۲۹نفر از اعضاء فرهنگستان در ترکيب هشت کميسيون مختلف از آنجمله «کميسيون جغرافيايي و اصطلاحات فرهنگي» آمده است که اعضاء کميسيون جغرافيايي و اصطلاحات فرهنگي را دکتر رضازاده شفق (رئيس), حسين گل گلاب (مخبر و منشي), عباس اقبال آشتياني, بهمنش, دکتر خان بابا بياني, دکتر مستوفي, دکتر هوشيار, دکتر يحيي مهدوي, دکتر علي جلالي, دکتر صديقي, قمشه­اي و پرويز خانلري بعهده داشته­اند. همچنين کارمندان وابسته اين فرهنگستان سيد محمدعلي جمالزاده, دکتر فخر ادهم (فخر الاطباء) و تعدادي از وابستگان کشورهاي خارجي بوده­اند.

 لازم به يادآوري است که در اين دفتر ۱۳۰صفحه­اي, تنها نامهاي جغرافيايي که در بين سالهاي ۱۳۱۴تا ۱۳۱۹تغيير يافته است آمده است, در حاليکه اسامي تعدادي از شهرها و مکانهاي جغرافيايي قبل و بعد از اين تاريخ نيز دستخوش تغيير بوده است, همانطوريکه نام «اروميه» قبل از اين تاريخ به «رضائيه» تغيير داده شده بوده و در اين واژه­نامه هم در تغيير نام رودخانه «آجي­چاي» به «تلخه­رود» چنين آمده است:

 «رودي است که از شمال تبريز مي­گذرد و به درياچة رضائيه مي­ريزد» ، که نشان مي­دهد نام «اروميه» قبل از اين تاريخ به «رضائيه» تبديل شده بوده است!

 تعدادي از نامهاي جغرافيايي ترکي تغيير يافته به فارسي, با رسم­الخط و توضيحات خود اين دفتر در اينجا آورده مي­شود:

رديف

نام فارسي شده (جديد)

نام اصلي و ترکي (قديم)

۱

ارسباران          

قراجه داغ- در شمال آذربايجان

۲

تلخه­رود  

آجي­چاي- رودي است که از شمال تبريز مي­گذرد و بدرياچه رضائيه مي­ريزد

۳

تکاب              

تيکان تپه- در آذربايجان

۴

سفيدرود

قزل­اوزن

۵

سياه چمن        

  قره چمن- در آذربايجان

۶

سيمين رود  

  طاطائو چاي

۷

زرينه رود

جغتو چاي

۸

سيه چشمه      

قره عيني (در آذربايجان غربي نزديک ماکو)

اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر

برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)