فراموش کردم
اعضای انجمن(108) ارتباط با مدیریت انجمن طریقه آپلود عکس ، فیلم وموسیقی میانالی از نگاهی متفاوت طریقه قرار دادن موسیقی و کلیپ در مطلب
جستجوی انجمن

دکتر شریاس شانتاژنویچ کیست؟

درج شده در تاریخ ۹۴/۰۳/۰۲ ساعت 04:37 بازدید کل: 337 بازدید امروز: 334
 

سلام

دوستان زیادی هم در این سایت و هم بیرون از سایت با موبایل بنده تماس میگیرن و سوال میپرسن که دکتر شریاس شانتاژنویچ چه کسی هست و یک بیوگرافی از ایشون خواستار هستن.

من این درخواست رو به آقای دکتر رساندم و خب ایشون متنی به بنده ارائه دادن که تقریبا بیوگرافی کوتاه و گزارشی کوتاه از فعالیت های سیاسی و مدنی ایشون هست.

بنده مدیر روابط عمومی ایشون امیدوارم که توانسته باشم بدون کم و کاستی این بیوگرافی رو تقدیم شما کرده باشم.دوستانی که علاقمند هستن میتونن در جلسات هفتگی ایشون که در سالن همایش های بین المللی برج میلاد برگزار میشه شرکت کنن و از تجربیات و دانسته های ایشون استفاده داشته باشن .باید یاد آور بشم که ایشون فقط یک ماه در ایران حضور دارند و بعد از اون راهی آلمان میشن که در کنفرانس قاتورالیسم های جهان شرکت داشته باشند.و بعد از اون به کشور دوم خودشون میرن تا در اونجا زندگیشون رو ادامه بدن.

خب نظر شما به بیوگرافی ایشون جلب میکنم.

من فیض الله قبادی قره طورق متولد سال 1340 در روستای قره طورق میانه هستم.همان سال بوده که خانواده ی من این روستا رو ترک کرده و به میانه آمده اند.خانواده بنده مثل تمام خانواده های آن زمان پر جمعیت بود و 6 برادر و 7 خواهر داشتم.یعنی در کل یک خانواده ی 16 نفری بودیم.پدرم کشاورز(بعد از مهاجرت به میانه شغل کارگری رو انتخاب کردن) و مادرم خانه دار بودند.خانواده ی بنده به لحاظ اقتصادی زیر خط فقر بود.جوری که برای گذران امورات مقدماتی و اساسی دچار مشکل بودیم.پدرم همیشه کار میکرد اما درآمد کم و هزینه های بالا موجب میشدند که از لحاظ اقتصادی سختی بکشیم.آن سختی هایی که کشیدیم باعث شد تا همه اعضای خانواده ما افرادی پخته و با تجربه پرورش بیابن.خلاصه 7 ساله که شدم در دبستان شهید چمران منطقه قالا تنگسی ثبت نام کردم و تا پایان دوره ی دبستان در همان مدرسه تحصیل میکردم.در سال 1352 بود که من به عنوان تیز هوش ترین دانش آموز مدرسه ی شهید چمران انتخاب شدم و بورسیه تحصیلی در دبستان تیزهوشان رو کسب کنم ولی از آنجایی که بنده علاقه ی زیادی به دوستان اهل قالا تنگسی خودم داشتم این بورسیه رو رد کردم و برای ادامه تحصیل در پایه ی راهنمایی راهی مدرسه ی شهید مطهری شدم.آن سه سال هم گذشت و وارد دوره دبیرستان شدم.با اراده ی قویی که داشتم دوره ی اول دبیرستان رو هم با معدل عالی سپری کردم و چون به دلیل علاقه ی خاصی که به پزشکی داشتم رشته ی علوم تجربی رو انتخاب کردم.تا چشم به هم زدم دوره ی دبیرستان و پیش دانشگاهی هم تمام شد و نوبت به مرحله سخت کنکور رسید.که من در همان سال اول از رشته ی اقتصاد دانشگاه تهران قبول شدم.در عرض 4 سال مدرک لیسانس رو با معدل 19.96 دریافت کردم.بعد از آن به بنده بورسیه ی دانشگاه آتا تورک استانبول داده شد که بنده موافقت کرده و راهی استانبول شدم.ولی بنده خواستم که ادامه تحصیلم رو در رشته جامعه شناسی داشته باشم.در همان سال ها بود که بنده الفبای سیاست رو هم فرا گرفتم و وارد جریان ها و حرکات سیاسی شدم.تقریبا سال 1359 بود که خفگان شدیدی در ترکیه برقرار بود.بنده به دلیل نوشتن یک مقاله از سوی پلیس امنیت ترکیه دستگیر شدم و 3 ماه در زندان بودم.زمانی که در زندان حضور داشتم باز هم از فعالیت های خودم دست نکشیده بودم و همانجا بود که با دوست عزیزی به نام بختیار (بحتیار) آشنا شدم که به قول خودش تنها گناهش زدن ساز بود.

بعد از سه ماه حبس کشیدن به اتفاق بختیار از زندان آزاد شدم و در همان روزها بود که افتخار بزرگی نصیب من شد و آن هم آشنایی با احمد کایا و برادر زنش یعنی یوسف هایال اوغلو بود.بعد از طی دوره فوق لیسانس خوشبختانه بلافاصله از رشته دکترای جامعه شناسی قبول شدم و در عرض سه سال دکترای خودم رو گرفتم.تقریبا 6 سالی در ترکیه بودم و خاطرات فراوانی با دوست بسیار عزیزم احمد کایا داشتم ولی از لحاظ سیاسی 6 سال فعالیت بی نتیجه نصیبم شد.

سال 1365 بود که به ایران برگشتم.آن زمان برهه حساسی از تاریخ بود.جنگ سردی که بین شوروی و آمریکا در جریان بود باعث شده بود تا منطقه ای در مرز بحران قرار بگیرد.مشکلاتی بین ارمنستان و آزربایجان در حال شکل گیری بود.بعد از برگشتنم به ایران اتفاق مهمی در زندگی من رخ داد و آن هم ازدواج من بود که با سکینه ازدواج کردم.اما این ازدواج من برایم دلچسب نبود چون من عشق نافرجامی هم داشتم.قبل از رفتنم به ترکیه با دختری به نام گلستان قرار ازدواج گذاشته بودم که پس از برگشتنم به ایران با خبر شدم که ایشان ازدواج کرده اند.این خبر ضربه روحی شدیدی به من وارد کرد و باعث شد که از همان سال سیگاری بشوم.

سال 1366 بود که جنگ آزربایجان و ارمنستان شروع شد و باعث شد قبل از تولد اولین پسرم یعنی آراز ایران رو به مقصد آزربایجان ترک کنم.از روزهای اول جنگ بود که من در جبهه ی اسلام علیه کفار جنگیدم و 6 ماه بعد بود که از ناحیه ناف تیر خوردم و به اجبار به ایران بازگردانده شدم تا مورد معالجه قرار بگیرم.تقریبا یک سالی در ایران بودم که پسر دومم یعنی تایماز به دنیا آمد.پس از بهبودی کامل دوباره به آزربایجان برگشتم و با احتساب مرخصی هایی که داشتم تقریبا 5 سال در جنگ بودم که با شکست جبهه ی اسلام هم همراه بود.هر چند اسلام شکست خورد اما شکست اصلی نصیب ارمنستان شد که از آن به بعد این کشور به عنوان مجری تروریسم و کشتار در منطقه شناخته شد و تا همین الان هم همین نام رو یدک میکشه.سال 1373 بود که دوباره به ایران برگشتم و یک سال بعد اولین دخترم و در واقع سومین فرزندم یعنی ائل آی به دنیا آمد.

سال 1374 بود که دوباره راهی تهران شدم و به تدریس در دانشگاه تهران مشغول شدم.همان دوران بود که تصمیم گرفتم دانسته هایم رو بر روی کاغذ بیاورم و در واقع نویسندگی رو شروع کردم.اولین کتابم با عنوان ارمنستان دشمن بشریت با مخالفت بعضی ها به چاپ نرسید.ولی دومین کتابم یعنی ساعت کوکی من که یک رمان عاشقانه برگرفته از داستان خودم و گلستان بود رو نوشتم که با استقبال خوب مخاطبان هم همراه بود.بعد از آنهم چند کتابی نوشتم که انشا... در پایان مطلب اسمشان را ذکر خواهم کرد.

زندگی آرامی داشتم تا اینکه سال 1384 تصمیم گرفتم به یوگوسلاوی سفر کنم و ادامه ی زندگیم رو اونجا سپری کنم.به محض رسیدنم به اونجا من اسمم رو از فیض الله قبادی به شریاس شانتاژنویچ تغییر دادم.از همان روزی که به اتفاق سکینه،آراز،تایماز و ائل آی وارد یوگوسلاوی شدم فعالیت های سیاسی رو جهت از هم نپاشیدن یوگوسلاوی آغاز کردم ولی متاسفانه این آمریکای جنایتکار بود که موفق شد یوگوسلاوی رو به کشورهای صربستان و مونتنگرو تجزیه کند.اما هنوزم هم که هنوز هست من به یوگوسلاوی صربستان نگفته ام و در ذهن من همان یوگوسلاوی باقی مانده است.از آن تاریخ تا اواخر سال 93 بود که من در دانشگاه بلگراد به تدریس مشغول بودم.ولی تصمیم گرفتم که سفری به وطن خودم یعنی میانه داشته باشم و اکنون در خدمت شما بزرگواران هستم.امیدوارم خداوند قدرتی به من عطا کند که با تمام وجود بتوانم در این زمانی که در ایران حضور دارم به شما عزیزان خدمت کنم.

کتابهایی که نوشتم از این قرار هست.

-ارمنستان دشمن بشریت

-ساعت کوکی من

-تولد دوباره ی یک باد

-سیگار

-قزوین دروازه ی آزربایجان

-من آذری نیستم.من ترکم

-تحولات اروپای شرقی

-لنین در سایه اسلام و علی

-دلیل مهاجرت مردم آزربایجان به تهران

-نماز در برابر گناه

-چون میانالیام 60 کیلومتر اوتوباننان دالیام

-خاطرات من..

 

دوستدار شما شریاس شانتاژنویچ{#}

 

پایان و روزگار همچنان جاریست...

خب این نوشته دکتر بود که بنده خدمت شما تقدیم کردم.امیدوارم این متن تونسته باش تا حدی دکتر و سوابقش رو به شما معرفی کند.

این مطلب توسط جلال علی اصغری بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۴/۰۳/۰۲ - ۱۰:۰۵
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
3
4
1 2 3 4


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (2)