فراموش کردم
رتبه کلی: 1373


درباره من
دوستی گفت:« صبر کن زیراک
صبر، کار تو خوب زود کند
آب رفته به جوی بازآرد
کارها به از آنچه بود کند.»
گفتم:« ار آب رفته بازآید
ماهی مرده را چه سود کند؟»
سلام سلام (sibe )    

دلي ديرم خريدار محبت،‌ كزو گرم است بازار محبت/ لباسي بافتم بر قامت دل، ز پود محنت و تار محبت

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۴/۱۳ ساعت 13:13 بازدید کل: 2760 بازدید امروز: 1866
 

 

باباطاهر همدانی

زادروز

۳۲۶هجری خورشیدی
نامشخص

درگذشت

۴۱۱هجری خورشیدی
همدان

آرامگاه

مقبره بابا طاهر
همدان  ( ایران)

محل زندگی

همدان

ملیت

ایرانی

نام‌های دیگر

باباطاهر عریان

پیشه

شاعر،دوبیتیسرا

سال‌های فعالیت

قرن پنجم قمری

سبک

دوبیتی،رباعی

لقب

باباطاهر، طاهرعریان

دوره

سلجوقیان
در زمان
طغرلبیک سلجوقی

آثار

اشعار دوبیتی
مجموعه کلمات قصار

 
باباطاهرمعروف به باباطاهر عریان، عارف، شاعرو دوبیتی‌سرای اواخر سده چهارم و اواسط سده پنجم هجری (سده ۱۱م) ایرانو معاصر طغرل بیک سلجوقیبوده‌است. بابالقبی بوده که به پیروان وارسته می‌داده‌اند و عریانبه دلیل بریدن وی از تعلقات دنیوی بوده‌است.[

برخی معتقدند ترانه هایا دو بیتی‌هایباباطاهر در بحر هزج مسدس محذوف و به لکیسروده شده‌است. برخی محققان زبان وی را راژی و یا راجی و رازی دانسته‌اند که از گویش‌های قدیمی اهالی ریهستند. دو قطعهو چند غزلو مجموعه کلمات قصار به زبان عربیاز آثار دیگر اوست.

کتاب سرانجام شامل دو بخش عقاید عرفا و صوفیو الفتوحات الربانی فی اشارات الهمدانی است.

 اشعار باباطاهر لکی است نه همداني

استاد بزرگ ادب پارسی ابراهیم صفایی ملایری اینچنین می گوید: متاسفانه در همه جا شعرهای باباطاهر را غلط می‌خوانند، و اصالت زبان لکی را مخدوش می‌کنند. ضمیر متکلم «مَنِ» را به «مو» بر وزن «دو» یا «مُو» بر وزن «بُو»، و ماقبل ضمیر اوّل شخص را هم مضموم ادا می‌کنند، در حالی که این لهجه‌ی معمول خراسانی و فارسی می‌باشد. سالهاست که در رادیو، در تلویزیون، و در مجالس سوگ و سور، دوبیتی‌های لطیف باباطاهر را با لهجه و تلفظ غلط می‌خوانند. متاسفانه کار به آنجا رسیده که زبان اصلی باباطاهر فراموش شده، و اگر کسی دوبیتی های او را با لحن اصیل خودش، یعنی زبان لکی بخواند، به گوش مردم گران می‌آید. امروز خیلی از خوانندگان، حتی شعرهای روز را برای آنکه رنگ محلّی بدهند، با لهجه‌ی غلطی که آن را «محلّی» فرض کرده‌اند، می‌خوانند. این لهجه‌ی غلط و تغییر رنگ و لحن شعر معمولی به «محلّی»(!) به این صورت است که اولاً ضمیر متکلم را به جای مَن، «مو» (بر وزن «دو»=2) می‌خوانند، ثانیاً حرف ضمیر اول شخص، یعنی حرف «م» را به صورت ماقبل مضموم ادا می‌کنند، مثلاً «رفتَم» را به صورت «رفتوم» (بر وزن «کژدُم») می‌گویند، و به همین گونه با تغییر تلفّظ چند ضمیر از شعرهای معمولی، شعر محلّی می‌سازند.

در دوبیتی‌های باباطاهر نیز همین کار را می‌کنند، یعنی ضمیر متکلم را «مو» و ضمیر اول شخص را به صورت ماقبل مضموم می‌خوانند. مثلاً در این دو بیتی:

مه کز سوته دلانم چون ننالم، مه کز بی حاصلانم چون ننالم،

نشسته بلبلان با گل بنالند، مه که دور از گلانم چون ننالم.

که ضمیر متکلّم (مَن) در اول مصراع‌های یکم و دوم و چهارم، در زبان لکی و زبان باباطاهر «مه» با هاء غیر ملفوظ گفته می‌شود، یعنی فقط صدای میم مکسور (مِه) را دارد. ضمیرهای اوّل شخص در کلمه‌های «ننالم» و «گلانم» نیز مطابق با زبان لکی و زبان باباطاهر به صورت ماقبل مکسور تلفظ می‌شود، و وزن این کلمه‌ها مثل کلمه‌ی «مکارم» یا «محارم» خواهد بود. اما متاسفانه در همه جا شعرهای باباطاهر را غلط می‌خوانند، و اصالت زبان لکی را مخدوش می‌کنند. ضمیر متکلم «مَنِ» را به «مو» بر وزن «دو» یا «مُو» بر وزن «بُو»، و ماقبل ضمیر اوّل شخص را هم مضموم ادا می‌کنند، در حالی که این لهجه‌ی معمول خراسانی و فارسی می‌باشد:

مو کز سوته دلانوم چون ننالوم، مو کز بی حاصلانوم چون ننالوم،

نشسته بلبلان با گل بنالند، مو کز دور از گلانوم چون ننالوم

در خراسان، ضمیر متکلم «مو» را بر وزن «دو»  و در فارس بر وزن «تو» بکار می‌برند، و باز در همین دو منطقه، ضمیر اوّل شخص را ماقبل مضموم می‌خوانند، و به همین مناسبت در ترانه‌های محلّی این دو منطقه، ضمیر ها به صورت لهجه‌ی محلّی درست ادا می‌شود. اما ترانه‌های باباطاهر با لهجه‌های خراسانی و فارسی سروده نشده، بلکه با زبان لکی که زبان خود باباطاهر است گفته شده، و باید به همان لهجه و زبان خوانده شود. البته ریشه‌ی این کلمه‌ها یکی است و همه اصالت «ایرانی» دارند، اما تلفظ و لهجه، تابع لحن و لهجه‌ی خاصّ محلّی می‌باشد.

در این صورت سزاوار است که در لهجه‌ی اصیل باباطاهر، تصرّف نابجا نشود، و خوانندگان دوبیتی‌های او را به همان زبان واقعی باباطاهر اِدا کنند، که البته جالب‌تر و دلنشین‌تر خواهد بود.

 

تن محنت كشـي ديــرم خدايا
دل حسرت كشي ديـرم خدايا
ز شوق مسكـن و داد غريــبي
بســـينه آتشي ديــرم خــدايا

تو دوري از برم دل در برم نيست
هـواي ديگري اندر سـرم نيسـت
بجــان دلبرم كـــز هـر دو عـــالم
تمنــاي دگـر جــز دلـبرم نيسـت

مو‌كه چون اشتران قانع به‌خارم
جهـازم چوب و خـرواري به بارم
ازاين مـزد قـليـل و رنـج بسيــار
هنــوز از روي مالك شرمسـارم

بسر غير تو سـودائي ندارم
بدل جــز تــو تمنـائـي ندارم
خدادونه كه در بازار عشقت
بجز جان هيچ كالائي ندارم

مو كز سوته دلانم چون ننالم
مو كز بي‌حاصلانم چون ننالم
نشسته بلبلان با گــل بنـالـند
مو كه دور از گلانم چون ننالم

خداوندا! مـو بيـزارم از ايـن دل
شو و روزان در آزارم از اين دل
ز بس ناليـدم از ناليـدنم تنـگ
زمو بستان كه بيزارم ازاين دل

دلم بي وصل ته شادي مبيناد
به غير از محـنت آزادي مبيـناد
خـــراب آباد دل بـي مقــدم تو
الهـــي هــرگـز آبادي مبـيــنـاد

نگاريـــنا! دل و جـــانـم ته داري
همــه پـيــدا و پنـــهانم ته داري
نمي‌دانم كه اين درد از كه دارم
همين دانم كه درمانـم ته داری

دلي ديـرم خريـدار محبت
كزو گرم است بازار محبت
لباسي بافتم بر قامت دل
ز پـود محنت و تار محبت

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۴/۱۳ - ۱۳:۱۳
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)