فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 3845


درباره من
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد زانچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد بیدلی در همه احوال خدا با او بود او نمیدیدش از دور خدایا میکرد....جوادی هستم ساکن شهریار
علیرضا جوادی (silvia )    

شب زده

درج شده در تاریخ ۹۰/۰۳/۲۷ ساعت 19:11 بازدید کل: 354 بازدید امروز: 138
 

عزیز بومی ای هم قبیله رو اسب غربت چه خوش نشستی


تواین ولایت ای با اصالت تو مونده بودی تو هم شکستی


تشنه مومن به تشنه موندن غرور اسمت یار مابود


اون که سپردی به باد حسرت تمومه دارو ندار ما بود


کدوم خزون خوش اواز تو رو صدا کرد ای عاشق


که پر کشیدی بی پروا 


به جستوجوی شقایق


کنار ما باش که محزون به انتظار بهاریم


کنار ما باش که باهم خورشیدو بیرون بیاریم


هزار پرنده مثل تو عاشق گذشتن از شب به نیت روز


رفتن و رفتن صادق و ساده نیامدن باز اما تا امروز


خدا به همرات ای خسته از شب اما سفر نیست علاج این درد


راهی که رفتی رو به غروبه رو به سهر نیست شب زده برگرد

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۰/۰۳/۲۷ - ۱۹:۱۱
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)